کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مشاهد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مشاهد
/mašāhed/
معنی
= مشهد
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. شهادتگاهها، مقبرههای شهیدان، مشهدها، زیارتگاهها
۲. تجلیگاه، تجلیگه
۳. کشف، شهود
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مشاهد
واژگان مترادف و متضاد
۱. شهادتگاهها، مقبرههای شهیدان، مشهدها، زیارتگاهها ۲. تجلیگاه، تجلیگه ۳. کشف، شهود
-
مشاهد
فرهنگ فارسی معین
(مَ هِ) [ ع . ] (اِ.) جِ مشهد. 1 - جای حاضر آمدن مردمان . 2 - شهادت گاه ها، مقابر شهیدان .
-
مشاهد
لغتنامه دهخدا
مشاهد. [ م َ هَِ ] (ع اِ) ج ِ مشهد به معنی جای حاضر آمدن مردمان . (آنندراج ) (از محیط المحیط). ج ِ مَشْهَد و مَشهدة. (ناظم الاطباء) : من هرگز تو را ندیده ام و نشناخته و باتو در معاهد و مشاهد ننشسته . (مرزبان نامه ص 271).- مشاهد مکة ؛ مواطنی که در آن ...
-
مشاهد
لغتنامه دهخدا
مشاهد. [ م َ هَِ ] (ع اِ) شهادتگاه ها. قبرستان شهیدان . (از ناظم الاطباء). ج ِ مَشهد.- مشاهد شریفه ؛ قبر مطهر منور آن حضرت و قبور ائمه ٔ اطهار صلوات اﷲ علیهم . (ناظم الاطباء).- مشاهد متبرکه ؛ مشاهد شریفه . رجوع به ترکیب قبل شود.
-
مشاهد
لغتنامه دهخدا
مشاهد. [ م ُ هََ ] (ع ص ) دیده شده . گواهی داده شده . نگاه کرده . نگریسته . (از ناظم الاطباء).
-
مشاهد
لغتنامه دهخدا
مشاهد. [ م ُ هَِ ] (ع ص ) بیننده و معاینه کننده . (آنندراج ). آن که می بیند و می نگرد و مشاهده می کند و ناظر. (ناظم الاطباء). گواه . ج ، شواهد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و امیرک را با خویشتن برد تا مشاهدحال باشد و گواه وی . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص ...
-
مشاهد
دیکشنری عربی به فارسی
تماشاگر , ماشاچي , بيننده , ناظر
-
مشاهد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ مشهد] [قدیمی] mašāhed = مشهد
-
جستوجو در متن
-
ماشاچی
دیکشنری فارسی به عربی
مشاهد
-
تماشاگر
دیکشنری فارسی به عربی
متفرج , مشاهد
-
بیننده
دیکشنری فارسی به عربی
متفرج , مشاهد
-
زیارت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: زیارة] ziyārat ۱. بازدید کردن.۲. دیدار کردن از شخص بزرگ.۳. رفتن به مشاهد متبرکه.
-
طمیم
فرهنگ فارسی معین
(طَ) [ ع . ] (اِ.) برد سپید که مشاهد مشرفه را بدان می پوشانیدند و از آن لباس فاخر می کردند و نیز کفن مرده می ساختند.
-
مشهد
فرهنگ فارسی معین
(مَ هَ) [ ع . ] (اِ.)1 - شهاد ت گاه ،محل شهادت . 2 - محل حضور، جای حاضر شدن مردم . ج . مشاهد.