کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مشام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مشام
/mašām[m]/
معنی
محل قوۀ شامه؛ بینی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. بویایی، شامه
۲. بینی
۳. شم
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مشام
واژگان مترادف و متضاد
۱. بویایی، شامه ۲. بینی ۳. شم
-
مشام
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِ.) بینی ، حس بویایی .
-
مشام
لغتنامه دهخدا
مشام . [ م َ شام م ] (ع اِ) محل قوت شامه که در منتهای بینی و مقدم دماغ است در حقیقت این لفظ صیغه ٔ جمع است که به معنی واحد استعمال یافته ودر استعمال فارسی به تخفیف میم دوم هم خوانده می شود. (از غیاث ). موضع قوت شامه و فارسیان به تخفیف استعمال نمایند ...
-
مشام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مشامّ] mašām[m] محل قوۀ شامه؛ بینی.
-
واژههای مشابه
-
نازک مشام
لغتنامه دهخدا
نازک مشام . [ زُ م َ ] (ص مرکب ) نازک دماغ . که مشامی حساس دارد : بس که در بزمی نسیمی گشته ام نازک مشام نکهت گلهای باغ از خار صحرا می کشم .؟ (از آنندراج ).
-
مشام سوز
لغتنامه دهخدا
مشام سوز. [ م َ] (نف مرکب ) آزاردهنده و رنج رساننده ٔ مشام . که بینی را بیازارد. که بوی آن آزاردهنده باشد : صفرای تو گر مشام سوز است رحمت ز پی کدام روز است .نظامی .
-
جستوجو در متن
-
دماغ
واژگان مترادف و متضاد
بینی، خیشوم، غنه، مشام
-
بویایی
واژگان مترادف و متضاد
شامه، مشام ≠ چشایی، ذائقه
-
بینی
واژگان مترادف و متضاد
۱. پوز، خیشوم، دماغ، غنه ۲. مشام
-
شم
واژگان مترادف و متضاد
۱. بویایی، بوییدن، مشام ۲. بو، رایحه ۳. ادراک، بینش
-
نا
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) (عا.) = ناه :بویِ نم ، بویی که از اجناس نم گرفته به مشام می رسد.
-
رایحه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: رائحَة، مؤنثِ رائح، جمع: رَوائِح] rāyehe نسیم یا بویی که به مشام میرسد؛ بو؛ بوی؛ بوی بد یا بوی خوش.
-
دماغ پرور
لغتنامه دهخدا
دماغ پرور. [ دَ / دِ پ َرْ وَ ] (نف مرکب ) دماغ پرورنده . که مشام را خوش آید. که مشام جان را نوازش دهد.که مایه ٔ نوازش و حظ مغز و اعصاب گردد : یک دسته گل دماغ پروراز خرمن صد گیاه بهتر. نظامی .زآن بوی خوش دماغ پروراعضاش گرفته رنگ عنبر.نظامی .