کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مشاعر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مشاعر
/mašā'er/
معنی
= مشعر
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. حواس، شعور
۲. مشعرها
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مشاعر
واژگان مترادف و متضاد
۱. حواس، شعور ۲. مشعرها
-
مشاعر
فرهنگ فارسی معین
(مَ عِ) [ ع . ] (اِ.) جِ مشعر. 1 - حواس . 2 - جاهای عبادت حاجیان . 3 - جاهای قربانی کردن .
-
مشاعر
لغتنامه دهخدا
مشاعر. [ م َ ع ِ ] (ع اِ) ج ِ مَشعر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || حواس . (اقرب الموارد). حواس پنجگانه ٔ ظاهری و حواس باطنی . (ناظم الاطباء).- مشاعرالحج ؛ معالمه الظاهرة للحواس . علامتهای حج که بر حواس ظهور داشته باشد. (از محیط ال...
-
مشاعر
لغتنامه دهخدا
مشاعر. [ م ُ ع ِ ] (ع ص ) شعرگوینده و شاعر پست . (ناظم الاطباء). و رجوع به متشاعر شود.
-
مشاعر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ مَشعَر] mašā'er = مشعر
-
جستوجو در متن
-
unbalance
دیکشنری انگلیسی به فارسی
عدم تعادل، عدم توازن، اختلال مشاعر، اختلال مشاعر پیدا کردن، غیر متعادل کردن، تعادل بر هم زدن
-
unhinge
دیکشنری انگلیسی به فارسی
غافلگیر شدن، از لولا در اوردن، باز کردن، گشودن، دچار اختلال مشاعر کردن
-
unhinged
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ناخودآگاه، از لولا در اوردن، باز کردن، گشودن، دچار اختلال مشاعر کردن
-
unbalancing
دیکشنری انگلیسی به فارسی
عدم تعادل، اختلال مشاعر پیدا کردن، غیر متعادل کردن، تعادل بر هم زدن
-
unhinging
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ناخوشایند، از لولا در اوردن، باز کردن، گشودن، دچار اختلال مشاعر کردن
-
compos mentis
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مرموز کمدی، دارای عقل سالم، دارای مشاعر صحیح
-
مشعر
فرهنگ فارسی معین
(مَ عَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - محل قربانی . 2 - درخت سایه دار. 3 - قوة ادراک . ج . مشاعر .
-
يُغْشَىٰ
فرهنگ واژگان قرآن
پوشيده شده - احاطه شده ("يُغْشَىٰ عَلَيْهِ مِنَ ﭐلْمَوْتِ "يعني بيهوشي و غشوه مرگ او را فرا گرفته يا به عبارت ديگر در حال احتضار است ، در نتيجه مشاعر خود را از دست داده و چشمانش در حدقه بگردش درآمده باشد )
-
شارلوت
لغتنامه دهخدا
شارلوت . [ ل ُ ] (اِخ ) ملکه ٔ امپراطوری مکزیک . وی بسال 1840م . در لاکن تولد و به سال 1927م . وفات یافت . دختر لئوپولد اول پادشاه بلژیک است . با آرشیدوک ماکسیمیلین ازدواج کرد و پس از اعدام شدن همسرش که به امپراطوری مکزیک رسیده بود مشاعر خود را از دس...