کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مشاط پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مشاط
لغتنامه دهخدا
مشاط. [ م َش ْ شا ] (ع ص ) که شانه زند. (از اقرب الموارد). و رجوع به مَشط شود.
-
مشاط
لغتنامه دهخدا
مشاط. [ م ِ ] (ع اِ) امشاط. ج ِ مشط (مثلثة). شانه ها. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). و رجوع به مشط شود.
-
واژههای همآوا
-
مشعة
لغتنامه دهخدا
مشعة. [ م ِ ع َ ] (ع اِ) پاره ای از پنبه ٔ غازکرده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
مشآة
لغتنامه دهخدا
مشآة. [ م ِ ] (ع اِ) (از «ش ء و») زنبیل و زنبر که بدان خاک ومانند آن کشند. ج ، مشائی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از محیط المحیط) (از اقرب الموارد).
-
مشاة
لغتنامه دهخدا
مشاة. [ م ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ماشی . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). ماشون . (اقرب الموارد). پیادگان : قدم الحاج حتی المشاة. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
جستوجو در متن
-
euphorias
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تسلیت، خوشحالی، رضایت، رضامندی، مشاط
-
شانه
واژگان مترادف و متضاد
۱. دوش، کت، کتف، کول ۲. مشاط، مشط ۳. شیار ۴. خشاب ۵. کرکیت ۶. شان، کندو
-
مشط
فرهنگ فارسی معین
(مَ یا مِ یا مُ) [ ع . ] 1 - (اِ.) آلتی که با آن موها را مرتب کنند، شانه . ج . امشاط ، مشاط . 2 - خرک (موسیقی ).
-
مشط
لغتنامه دهخدا
مشط. [م ُ ] (ع اِ) شانه که آن را در موی و غیره کشند. (غیاث ). شانه . (مهذب الاسماء)(دهار) (منتهی الارب ) (آنندراج ). شانه و آنچه بدان مویها را بیارایند. ج . امشاط، مشاط. (ناظم الاطباء).
-
پیرا
لغتنامه دهخدا
پیرا. (نف مرخم ) صفت فاعلی دائمی از پیراستن . مخفف پیراینده . پیراینده . که پیراید. یعنی کم کننده از چیزی برای زینت . (غیاث ). صاحب آنندراج گوید: بمعنی پیراینده و آن کسی است که چیزی را کم کند بواسطه ٔ خوش آیندگی همچون دلاک و سرتراش که موی زیادتی را ب...
-
پیرایه
لغتنامه دهخدا
پیرایه . [ را ی َ / ی ِ ] (اِمص ) آرایش و زیور باشد از طرف نقصان همچون سرتراشیدن و اصلاح کردن و شاخهای زیادتی درخت را بریدن . (برهان ). || (اِ) پیراهه . (شرفنامه ). حلی . حلیة. (دهار). تهویل . سنیح . (منتهی الارب ). زینت وآرایش زنان . (صحاح الفرس ). ...