کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مشار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
مشاور
واژگان مترادف و متضاد
۱. رایزن، مستشار، مشار، مشیر ۲. پیشکار
-
ندیم
واژگان مترادف و متضاد
دمساز، قرین، محشور، مشار، مصاحب، مقرب، همدم، همراه، همصحبت، همنشین
-
شیارة
لغتنامه دهخدا
شیارة. [ رَ ] (ع مص ) شیار. به معنی انگبین چیدن از خانه ٔ زنبور عسل . شَور. مَشار. مَشارة. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به مصادر مذکور شود.
-
مشارة
لغتنامه دهخدا
مشارة. [ م َ رَ ] (ع مص ) شار شوراً و شیاراً و شیارة و مشاراً و مشارة. رجوع به شور شود. (ناظم الاطباء). انگبین چیدن از خانه ٔ زنبور عسل . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به مشار شود.
-
معان
لغتنامه دهخدا
معان . [ م ُ ] (ع ص ) اعانت کرده شده و یاری شده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) : جهان و تأیید باد، ترا مشیر و مشارسپهر و اقبال باد، ترا معین و معان . مسعودسعد.و رجوع به اعانة شود.
-
اشتیار
لغتنامه دهخدا
اشتیار. [ اِ ] (ع مص ) انگبین چیدن . استشارة. اِشارة. شَور. شیار. شیارة. مَشار. مَشارة. || فربه شدن ستور. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد از تاج العروس ).
-
نشانه شدن
لغتنامه دهخدا
نشانه شدن . [ ن ِ ن َ / ن ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) هدف شدن . هدف واقع شدن .- نشانه ٔ تیر بلا شدن ؛ آماج بلا و مصائب شدن . || انگشت نما شدن . عَلَم شدن . مشارٌ بالبنان گشتن : چو مه نشانه شد اندر سفر مسلمانان نشانه پله ٔ من از سفر که می آرد.میرحسن دهلوی ...
-
شیار
لغتنامه دهخدا
شیار. (ع مص ) انگبین چیدن از خانه ٔ زنبور عسل . (منتهی الارب ). شَور. شیارة. مَشار. مَشارة. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به مصادر مذکور شود. || ریاضت دادن اسبان را یا سوار شدن بر آن در وقت عرض بیع یا آزمودن تا بنگرد نجابت و تک آنرایا برگردانید...
-
مبصر
لغتنامه دهخدا
مبصر. [م ُ ص َ ] (ع ص ) دیده شده . (ناظم الاطباء) : خدای مبدع هرچ آن ترا به وهم و به حس محاط و مدرک و معلوم و مبصر است و مشار. ناصرخسرو.بی نهایت بود بحر، این اختلاف از بصر آمد نه از مبصر رسید. عطار(از فرهنگ فارسی معین ).|| تابان ودرخشان و روشن . ج ، ...
-
نشان بودن
لغتنامه دهخدا
نشان بودن . [ ن ِ دَ ] (مص مرکب ) انگشت نما بودن . (یادداشت مؤلف ).- نشان بودن به ... ؛ بدان صفت نام بردار و عَلَم بودن : صد از نامداران و گردنکشان که بودند هر یک به مردی نشان . فردوسی .چون ملت رسول به پاکی ستوده ای چون رحمت خدای به نیکی نشانیا. ابو...
-
علی محتشم
لغتنامه دهخدا
علی محتشم . [ ع َ ی ِ م ُ ت َ ش َ ] (اِخ ) ابن خواجه میر احمد محتشم کاشانی . متوفی در سال 1000 هَ . ق . او را دیوان شعری است بنام «جلالیه » که آن را بنام شاطر جلال سروده است . و شاطر جلال مطربی بود که جزو دسته ٔ مطرب و نوازنده در سال 970 هَ . ق . از ...
-
ابوالعباس
لغتنامه دهخدا
ابوالعباس . [ اَ بُل ْ ع َب ْ با ] (اِخ ) فضل بن حاتم نیریزی . او درعلم نجوم و خاصه در هیئت مشار بالبنان بود و از کتب اوست : کتاب الزیج الکبیر. کتاب زیج الصغیر. کتاب سمت القبلة. کتاب تفسیر. کتاب الأربعه ٔ بطلمیوس . کتاب احداث الجو و آنرامعتضد خلیفه ...
-
محاط
لغتنامه دهخدا
محاط. [ م ُ ] (ع ص ) جای گرداگرد برآورده شده برای گوسفندان و شتران و برای مردمان . (از ناظم الاطباء). گرداگرد فرا گرفته . مقابل محیط. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || احاطه شده . (ناظم الاطباء). محفوف . (یادداشت مرحوم دهخدا). || دریافت شده و دانسته شد...
-
بنده کردن
لغتنامه دهخدا
بنده کردن . [ ب َ دَ / دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) رام کردن . مطیع کردن : خیل سخن را رهی و بنده ٔ من کردآنکه ز یزدان بعلم و عدل مشار است . ناصرخسرو.ملک آزادی نخواهی یافت جز افنای جان هر دو عالم بنده ٔ خود کن به استظهار دل . سعدی .گر بنده کنی به لطف آزادی ...
-
حسدای
لغتنامه دهخدا
حسدای . [ ح َ ](اِخ ) ابن یوسف بن حسدای مکنی به ابوالفضل . یکی از مشاهیر علما و اطبای عرب در اواسط قرن پنجم هجری اندلس . وی از یهود بود و به سرقسطة میزیست و خود را از اولاد موسی میپنداشت و با قاضی اندلسی معاصر بود و قاضی گوید که حسدای در 458 هَ . ق ....