کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مشارف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مشارف
/mašāref/
معنی
جاهای بلند.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مشارف
لغتنامه دهخدا
مشارف . [ م َ رِ ] (ع اِ) ج ِ مشرف و مشرفة. (ناظم الاطباء). ج ِ مُشْرَف ̍ (الموضع یشرف منه ). (اقرب الموارد) (از محیط المحیط).- مشارف الارض ؛ بلندیهای آن . (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). بلندی های زمین . (ناظم الاطباء).
-
مشارف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ مُشرَف] [قدیمی] mašāref جاهای بلند.
-
واژههای مشابه
-
مشارف الشام
لغتنامه دهخدا
مشارف الشام . [ م َ رِ فُش ْ شا ] (اِخ ) آن دههاست از عرب که متصل زمین آبادان است . از آن است «سیوف مَشرفیّة»؛ یعنی شمشیرهای منسوب به سوی مشارف . لا یقال : مشارفی لان الجمع لا ینسب الیه اذا کان علی هذا الوزن . (منتهی الارب ) (از محیط المحیط) (از اقرب...
-
جستوجو در متن
-
مشرفی
لغتنامه دهخدا
مشرفی . [ م َ رَ ] (ص نسبی ) منسوب به مشارف الشام . (ناظم الاطباء). شمشیری است منسوب به مشارف الشام . (مهذب الاسماء). شمشیر شامی . سیف مشرفی . منسوب به مشارف شام . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مشرفیه شود.
-
راجل
لغتنامه دهخدا
راجل . [ ج ِ ] (اِخ ) نام یک رودباری است در نجد و گفته شده است که حره راجل بین سرّو مشارف حوران است و راجل رودباری است که از حره راجل سرازیر و در سر دفع میگردد. (از معجم البلدان ).
-
حره ٔ راجل
لغتنامه دهخدا
حره ٔ راجل . [ ح َرْ رَ ی ِ ج ِ ] (اِخ ) موضعی به بلاد بنی عبس بن بغیض . زمخشری گوید:میان سر و مشارف حوران واقع است . (معجم البلدان ).
-
مشرفه
لغتنامه دهخدا
مشرفه . [ م َ رَ ف َ ] (ع اِ) آفتاب گاه . (آنندراج ). بلندی زمین . ج ، مشارف . (ناظم الاطباء). || مصحف مشربه . ظرفی است مسین با دهانه ٔ فراخ و گوشه و دسته که زنان برای آب ریختن به تن به حمام برند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
زغر
لغتنامه دهخدا
زغر. [ زُ غ َ ] (اِخ ) دهی است به شام زیرا دختر لوط در آنجا مسکن اختیار کرد و در آن چشمه ای است که فرورفتن آب آن علامت برآمدن دجال است . (منتهی الارب ). نام چشمه ای هم هست منسوب به او گویند چون خشم شود علامت قیامت است و دجال ظهور کند . (برهان )(آنندر...
-
مؤتة
لغتنامه دهخدا
مؤتة. [ م ُءْ ت َ ] (اِخ ) موتة. جایی در مشرق دمشق که شمشیر در آنجا می ساختند و جعفر طیار در آنجا شهید گردید. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نام زمینی است به مشارف شام در دوازده میلی اذرح که یکی از جنگهای اسلام در زمان پیغمبر در آنجا انجام گرفت و...