کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مشئوم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مشئوم
/maš'um/
معنی
نامبارک؛ بدیمن؛ بدشگون.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
بدیمن، نامیمون، نامبارک، بدشگون، ناخجسته، شوم، نحس، میشوم، منحوس ≠ مبارک، خوشیمن، مبارک، همایون
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مشئوم
واژگان مترادف و متضاد
بدیمن، نامیمون، نامبارک، بدشگون، ناخجسته، شوم، نحس، میشوم، منحوس ≠ مبارک، خوشیمن، مبارک، همایون
-
مشئوم
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . مشؤوم ] (اِمف .) نامبارک ، بدیمن . ج . مشائیم .
-
مشئوم
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . مشؤوم ] (اِمف .) نامبارک ، بدیمن . ج . مشائیم .
-
مشئوم
لغتنامه دهخدا
مشئوم . [ م َ ] (ع ص ) مشؤوم . میشوم . بدیمن . نامیمون . نامبارک : بر زنی گشت عاشق آن مشئوم آن نگونسارتر ز راهب روم . سنایی (حدیقه از فرهنگ فارسی معین ).و رجوع به مشؤم و مشؤوم و مشوم شود.
-
مشئوم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: مشؤوم، جمع: مشائیم] [قدیمی] maš'um نامبارک؛ بدیمن؛ بدشگون.
-
جستوجو در متن
-
مشائیم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ مشئوم] [قدیمی] mašā'im = مشئوم
-
میشوم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مٲخوذ از عربی: مشؤوم، مقابلِ میمون] [قدیمی] meyšum مشئوم؛ نامبارک.
-
میشوم
واژگان مترادف و متضاد
بدقدم، بدیمن، شوم، مشئوم، نامبارک ≠ مسعود
-
منحوس
واژگان مترادف و متضاد
بداختر، بدبخت، شوم، مشئوم، نامبارک، نامیمون، نحس، نکبتی ≠ مبارک، همایون
-
شوم
واژگان مترادف و متضاد
بداختر، بدشگون، بدیمن، مشئوم، منحوس، ناخجسته، نامبارک، نامسعود، نامیمون، ناهماگون، ناهمایون، نحس ≠ خجسته، مبارک، میمون، همایون
-
فرخ
واژگان مترادف و متضاد
۱. خجسته، خوشیوم، سعد، فرخنده، مبارک، میمون، همایون ۲. تابان، درخشان، رخشنده ۳. زیبا، مفخم ≠ مشئوم
-
حالقة
لغتنامه دهخدا
حالقة. [ ل ِ ق َ ] (ع ص ، اِ) تأنیث حالق . || قطع رحم . || زنی که از مصیبتی موی سر خود سترده باشد. || بَدْیُمن . (منتهی الارب ). مشئوم .
-
مناحس
لغتنامه دهخدا
مناحس . [ م َ ح ِ ] (ع ص ، اِ) نامبارکها. (منتهی الارب ) (آنندراج ). چیزهای شوم نامبارک . ج ِ نحس . (ناظم الاطباء). چیزهای مشئوم و منحوس ، و آن جمع نحس است بر غیر قیاس و یا جمع مَنحَس است . (از اقرب الموارد).
-
بد
واژگان مترادف و متضاد
۱. ردی، سوء، شر ≠ حسن ۲. شوم، مشئوم، منحوس، میشوم، نحس ≠ میمون، مبارک ۳. مذموم، ناروا، نکوهیده ۴. زشت، قبیح، کریه، مستهجن، ناپسند، نفرتانگیز ≠ خوب، نیک، متحسن، زیبا ۵. پلشت، پلید ۶. لثه ۷. آتشیره ۸. نامطلوب، نامناسب ۹. بیادب، بی