کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مس پالای پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
مس درق
لغتنامه دهخدا
مس درق . [ م ِ دَ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مشگین خاوری بخش مرکزی شهرستان خیاو. 250 تن سکنه دارد. واقع در 24هزارگزی شرق خیاو و 7هزارگزی راه شوسه ٔ خیاو به اردبیل . آب آن از چشمه و سبلان رود نقدی و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)...
-
مس ده
لغتنامه دهخدا
مس ده . [ م ِ دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قشلان کلارستاق بخش چالوس شهرستان نوشهر. 150 تن سکنه دارد. واقع در 15هزارگزی مغرب چالوس از طریق گیلاکلا و 5هزارگزی جنوب راه شوسه ٔ چالوس به تنکابن . آب آن از چشمه سار و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی...
-
مس زدن
لغتنامه دهخدا
مس زدن . [ م ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) زدن طشت و سینی مسی گاه گرفتن ماه یا خورشید، چه گروهی از عوام را عقیدت این بود که گرفتن آفتاب یا ماه بر اثر آن است که اژدهایی قصد خوردن آنان می کند وبرای دفع آن باید ظرفی مسین را که ماترک یتیم باشد نواخت . و با همین ع...
-
مس ء
لغتنامه دهخدا
مس ء. [ م َس ْءْ ] (ع اِمص ) بی باکی . (منتهی الارب ). || (اِ) میانه ٔ راه . (منتهی الارب ). میان راه و یا متن و جاده ٔ آن . (اقرب الموارد).
-
مس ء
لغتنامه دهخدا
مس ء. [ م َس ْءْ ] (ع مص )بی باک گردیدن . (منتهی الارب ). مجون . و ماجن شدن . (اقرب الموارد). ناباکی کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || به میانه ٔ راه رفتن . (منتهی الارب ). در وسططریق راه رفتن . (اقرب الموارد). || تباهی انداختن بین قوم . || همیشگی کردن...
-
مس جوش
لغتنامه دهخدا
مس جوش . [ م ِ ] (اِ مرکب ) لحیم مس . رجوع به مس و لحیم شود.
-
مس سوخته
لغتنامه دهخدا
مس سوخته . [ م ِ ت َ / ت ِ ] (اِ مرکب ) اسم فارسی راسخ است . (فهرست مخزن الادویه ).
-
مس کلان
لغتنامه دهخدا
مس کلان . [ م ِ ک َ ] (اِ مرکب ) نوعی از مس ، و بیرونی در الجماهر ص 245 آن را چنین توصیف کرده است : و منه [ من النحاس ] نوع یعرف بمس کلان أی نحاس الحملان (بار که بر زر و سیم زنند) فی غایةاللین قلیل السواد فی الاحماء لایصلب الفضة اذا حمل علیها فیقال ...
-
مس-امحةً
لغتنامه دهخدا
مس-امحةً. [ م ُ م َ ح َ تَن ْ ] (ع ق ) از روی مسامحه . با سهل انگاری . با اهمال .
-
شیر مَس
لهجه و گویش بختیاری
šir-mas شیر مَست، کودکى که دو سال یا بیش از آن شیر مادر بخورد، برّهاى که همه شیر مادرش را بخورد.
-
مس مسو
لهجه و گویش تهرانی
مسامحه کار
-
کوه مس
واژهنامه آزاد
نام محلی کوه فشارک(مارشنان)در هفتادو پنج کیلومتری اصفهان جاده نایین روستای فشارک
-
مس بابا
واژهنامه آزاد
( مس بابا ) در زبان سنگسری به معنی پدر بزرگ یا همان جد را گویند و به همدمش (مستنه ) به معنی مادر بزرگ
-
copper plating
مسآبکاری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مواد و متالورژی] پوششدهی زیر لایه با مس خالص ازطریق آبکاری یا اندودکاری
-
high-conductive copper, electrolytic tough-pitch copper, high-conductivity copper
مس بیشرسانا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مواد و متالورژی] نوعی مس پالایششده با درجۀ خلوص تجاری بالا و ناخالصی کمتر از ppm 50 که درنتیجه رسانندگی آن بالاتر از صد است