کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مسیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مسیر
/masir/
معنی
۱. معبر؛ گذرگاه؛ راه؛ جاده.
۲. (اسم مصدر) رفتن؛ روان شدن.
۳. (اسم مصدر) سیروگردش.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. جاده، راه، معبر
۲. خطسیر
۳. گذر، گذرگاه
۴. مدار
برابر فارسی
راه، گذرگاه ، روش
دیکشنری
beat, career, circuit, course, current, drift, heading, line, ode _, path, run, tenor, track
-
جستوجوی دقیق
-
مسیر
واژگان مترادف و متضاد
۱. جاده، راه، معبر ۲. خطسیر ۳. گذر، گذرگاه ۴. مدار
-
channel
مسیر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] گذرگاه دادهها یا نشانکهای صوتی
-
مسیر
فرهنگ واژههای سره
راه، گذرگاه ، روش
-
مسیر
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) رفتن ، روان شدن . 2 - (اِ.) محل عبور، جای رفت و آمد.
-
مسیر
لغتنامه دهخدا
مسیر. [ م َ ] (اِ) به معنی یخ آمده و مسیریدیعنی یخ بست . (آنندراج ) (انجمن آرا). مَسَر. نیز به همین معنی است ، و این جای مسر است یعنی سرد است و بعضی بجای «م » «هاء» دانسته اند، یعنی «هسر» و رشیدی گفته به «م » اصح خواهد بود. (آنندراج ) (انجمن آرا).
-
مسیر
لغتنامه دهخدا
مسیر. [ م َ ] (ع اِ) محل گردش و سیر. جای عبور و حرکت . (ناظم الاطباء). جای رفتار. (فرهنگ نظام ) (آنندراج ) (غیاث ). جای سیر.محل گردش . جای رفتن . راه . معبر. جاده . محل سیر. رهگذر. رهگذار. گذر. گذرگاه . مدار. سیرگاه : هر روز سحاب را مسیر دگر است هر ر...
-
مسیر
لغتنامه دهخدا
مسیر. [ م َ ] (ع مص ) رفتن . سیر. مسیرة. سیرورة. تسیار. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). مصدر میمی است به معنی رفتن و سیر کردن . (آنندراج ) (غیاث ). رفتن . (دهار) (تاج المصادر) : ایا مراد تو مقصود آسمان ز مدارو یا رضای تو مطلوب اختران...
-
مسیر
لغتنامه دهخدا
مسیر. [ م ِ س ِی ْ ی ِ ] (اِخ ) قصبه ای از دهستان آبشار بخش شادکان شهرستان خرمشهر، در 4هزارگزی جنوب شرقی شادکان . دشت ، گرمسیر و مالاریائی . سکنه ٔ آن 1097تن و آب آن از رودخانه ٔ جراحی و محصول آن غلات ، برنج ، خرما و شغل اهالی زراعت ، تربیت و غرس نخل...
-
مسیر
لغتنامه دهخدا
مسیر. [ م ُ س َی ْ ی َ ] (ع ص ، اِ) جامه ٔ باخطها. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). جامه ٔ خطدار. (ناظم الاطباء). || حلوائی است . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). قسمی از حلوا. || سفر. || جای مشهور و خوشنمائی که سزاوار است شخص مسافر در تفحص و تجسس ...
-
مسیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] masir ۱. معبر؛ گذرگاه؛ راه؛ جاده.۲. (اسم مصدر) رفتن؛ روان شدن.۳. (اسم مصدر) سیروگردش.
-
مسیر
دیکشنری فارسی به عربی
تجارة , جنس , ذهاب , شارع , طريق , فصل , مهنة , نقطة
-
واژههای مشابه
-
نقشۀ مسیر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] ← نقشۀ مسیر پرواز
-
maintenance of way
نگهداری مسیر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] تمامی فعالیتهای مربوط به نگهداری و تعمیر جزئی خط آهن و ساختمانها و تجهیزات علائم الکتریکی و ارتباطات مسیر راهآهن
-
channel strip
نوارابزار مسیر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] 1. سامانۀ فرستندۀ اطلاعات برای تعیین شمارۀ قطار و اطلاعات مفید دیگر دربارۀ واگنهای قطار با استفاده از واحدهای کنار خط 2. سازوکاری نیمهخودکار برای دادن گزارش در مورد حرکت قطار براساس موقعیت خطنوردهای باری