کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مسگر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مسگر
/mesgar/
معنی
کسی که ظرفهای مسی میسازد.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
ظروف مسیساز
دیکشنری
coppersmith
-
جستوجوی دقیق
-
مسگر
واژگان مترادف و متضاد
ظروف مسیساز
-
مسگر
فرهنگ فارسی معین
(مِ گَ) (ص فا.) کسی که ظرف های مسی می سازد.
-
مسگر
لغتنامه دهخدا
مسگر. [ م ِ گ َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان قشلاقات افشار بخش قیدار شهرستان زنجان ، واقع در 36هزارگزی جنوب شرقی قیدار و 24هزارگزی راه عمومی ، با 309 تن سکنه . آب آن از چشمه تأمین می شود و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
-
مسگر
لغتنامه دهخدا
مسگر. [ م ِ گ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شهاباد بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند، واقع در 9هزارگزی جنوب غربی بیرجند. آب آن از قنات و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
مسگر
لغتنامه دهخدا
مسگر. [ م ِ گ َ ] (ص مرکب ) نحاس . (منتهی الارب ). کسی که ظروف مسینه و ادوات مسینه می سازد و می فروشد. (ناظم الاطباء). آن که مس سازد : حسب الرقم اشرف مقرراست که ضابطان و مستأجران و... مسگران و غیرهم بدون اطلاع و وقوف معیران و گماشتگان ایشان داد و ست...
-
مسگر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) mesgar کسی که ظرفهای مسی میسازد.
-
مسگر
دیکشنری فارسی به عربی
صفار
-
مسگر
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: mesgar طاری: mesgar طامه ای: mesgar طرقی: mesgar کشه ای: mesgar نطنزی: mesger
-
مسگر
لهجه و گویش بختیاری
mesgar 1. مسگر؛ 2. رویگر.
-
جستوجو در متن
-
صفار
دیکشنری عربی به فارسی
مسگر
-
مسگری
لغتنامه دهخدا
مسگری . [ م ِ گ َ ] (حامص مرکب ) شغل و کار مسگر. حرفه ٔ مسگر. و رجوع به مسگر شود. || (اِ مرکب ) محل و دکان مسگر. || نوعی فن در کشتی .- مسگری کردن ؛ به کار بردن فن مسگری در کشتی .
-
سفیدگر
واژگان مترادف و متضاد
رویگر، مسگر
-
coppersmith
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کابینت، مسگر
-
رویگر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ruygar مسگر؛ صفار؛ سفیدگر.