کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مسکه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
لوقة
لغتنامه دهخدا
لوقة. [ ق َ ] (ع اِ) پاره ٔ مسکه . مسکه . || مسکه ٔ با خرمای تر آمیخته . || روغن با خرمای تر آمیخته . (منتهی الارب ). || روغن تازه .
-
سبقت گرفتن
دیکشنری فارسی به عربی
افضل , مسکة
-
تصرف کردن
دیکشنری فارسی به عربی
قبضة , مسکة
-
طرخف
لغتنامه دهخدا
طرخف . [ طِ خ ِ ] (ع اِ) مسکه ٔتنک که روان باشد. || مسکه ٔ هیچکاره و بدترین مسکه ها. طرخفة مثله . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
ثمیرة
لغتنامه دهخدا
ثمیرة. [ ث َ رَ ] (ع اِ) زمین میوه ناک . || مسکه که ظاهر شود بر ساحت پیش از جمع شدن . || شیری که مسکه ٔ آن ظاهر نشده باشد یا شیری که مسکه ٔ آن برآمده باشد.
-
نمشک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] nama(e)šk, nemešk سرشیر؛ مسکه؛ کره؛ قیماق.
-
چنگ زدن
دیکشنری فارسی به عربی
فحم , قيثارة , مخلب , مسکة
-
ربایش
دیکشنری فارسی به عربی
اختطاف , حجز , خطف , مسکة
-
مزدبد
لغتنامه دهخدا
مزدبد. [ م ُ دَ ب ِ ] (ع ص ) مسکه برآرنده و صاحب مسکه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
مسک
لغتنامه دهخدا
مسک . [ م ُ س َ ] (ع اِ) ج ِ مُسکَة. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به مسکة شود.
-
ممخوض
لغتنامه دهخدا
ممخوض . [ م َ ] (ع ص ) لبن ممخوض ؛ شیر مسکه برگرفته . (ناظم الاطباء). دوغ مسکه برگرفته . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کره و مسکه گرفته شده و دوغ شده . (شرح قاموس ).
-
ثمیر
لغتنامه دهخدا
ثمیر. [ث َ ] (ع اِ) شیری که مسکه ٔ آن ظاهر نشده یا شیری که مسکه ٔ آن ظاهر گردیده باشد. || مسکه که ظاهر شود بر ماست پیش از جمع شدن . || شب ماهتاب . (دهار). || میوه دار. (غیاث اللغة).
-
جک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹جغ› [قدیمی] jak چوبی که با آن دوغ یا ماست را به هم بزنند تا مسکه از آن جدا شود.
-
شیرزنه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] širzane چوبی که با آن شیر یا دوغ را بههم میزنند تا مسکۀ آن جدا شود.
-
نهره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹نیره› [قدیمی] nahre ابزاری که با آن دوغ را بزنند تا مسکه از دوغ جدا شود.