کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مسکنت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مسکنت
/maskanat/
معنی
فقر؛ بیچیزی؛ بینوایی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. افلاس، بیچارگی، مسکینی، درویشی، بیچیزی، بینوایی، تنگدستی، تهیدستی، فقر ≠ رفاه، توانگری
۲. عجز، درماندگی، ضعف
دیکشنری
penury
-
جستوجوی دقیق
-
مسکنت
واژگان مترادف و متضاد
۱. افلاس، بیچارگی، مسکینی، درویشی، بیچیزی، بینوایی، تنگدستی، تهیدستی، فقر ≠ رفاه، توانگری ۲. عجز، درماندگی، ضعف
-
مسکنت
فرهنگ فارسی معین
(مَ کَ نَ) [ ع . مسکنة ] (حامص .) فقر، تنگدستی .
-
مسکنت
لغتنامه دهخدا
مسکنت . [ م َ ک َ ن َ ] (ع اِمص ) مسکنة. مفلسی . (غیاث ). درویشی . ضعف . فقر. بی چیزی . عسارت .عیلت . بؤس . مسکینی . ذلت . فاقة. متربة. فقر. و رجوع به مسکنة شود : من به سلطنت برسیدم و او همچنان در مسکنت بماندی . (گلستان سعدی ). || بیچارگی . (مهذب ال...
-
مسکنت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مسکنة] maskanat فقر؛ بیچیزی؛ بینوایی.
-
واژههای همآوا
-
مسکنة
لغتنامه دهخدا
مسکنة. [ م ُ س َک ْ ک ِ ن َ ] (ع ص ) مسکنه . مؤنث مسکّن . ج ، مسکنات .
-
مسکنة
لغتنامه دهخدا
مسکنة.[ م َ ک َ ن َ ] (ع اِمص ) اسم است از مسکین ، به معنی فقر و ذل و ضعف . (از اقرب الموارد). بیچارگی . (دهار) (مهذب الاسماء). حاجت . مسکنت . و رجوع به مسکنت شود : ... و ضربت علیهم المسکنة ذلک بأنهم کانوایکفرون بآیات اﷲ... (قرآن 112/3) ... و ضربت ع...
-
مَسْکَنَةُ
فرهنگ واژگان قرآن
شدت فقر(کلمه مسکنت به معناي شدت فقر است و ظاهرا مسکنت اين است که انسان به جائي از فقر و يا هر فقداني برسد که راه نجاتي از آن نداشته باشد )
-
جستوجو در متن
-
مَسْکَنَةُ
فرهنگ واژگان قرآن
شدت فقر(کلمه مسکنت به معناي شدت فقر است و ظاهرا مسکنت اين است که انسان به جائي از فقر و يا هر فقداني برسد که راه نجاتي از آن نداشته باشد )
-
مکنت
واژگان مترادف و متضاد
تمکن، تمول، تنعم، توانگری، خواسته، ثروت، دارایی، مال، هستی ≠ مسکنت
-
عسارت
لغتنامه دهخدا
عسارت . [ ع َ رَ ] (ع اِمص ) عسارة. مسکنت و درویشی و فقر و عیلت وبؤس . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به عسارة شود.
-
سکونت
واژگان مترادف و متضاد
۱. اسکان، اقامت، توطن، سکنا ≠ کوچ ۲. تهیدستی، درویشی، فقر، مسکنت
-
افلاس
واژگان مترادف و متضاد
اعسار، بیچیزی، بینوایی، تنگدستی، تهیدستی، عسرت، فاقه، فقر، مسکنت، مفلسی، نداری، نیازمندی، ورشکستگی ≠ یسر
-
بیبری
واژگان مترادف و متضاد
۱. بیبرگی، بیحاصلی، بیباری ۲. بیپولی، بیسرمایگی، بیمایگی، بینوایی، تنگدستی، تهیدستی، فقر، مسکنت ≠ دولتمندی، تمکن، غنا