کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مسوغ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مسوغ
/mosavvaq/
معنی
۱. گواراشده.
۲. روا و جایزشده.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مسوغ
فرهنگ فارسی معین
(مُ سَ وَّ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - گوارا شده . 2 - جایز شده .
-
مسوغ
لغتنامه دهخدا
مسوغ . [ م ُ س َوْ وَ ] (ع ص ) مسوع . جایزشده . روا. و رجوع به مسوع شود. || گوارا شده . گواریده .
-
مسوغ
لغتنامه دهخدا
مسوغ . [ م ُ س َوْ وِ ] (ع ص ) روادارنده . (از منتهی الارب ). مجوّز. (یادداشت مرحوم دهخدا). جایزکننده . || گواراکننده . (از منتهی الارب ).
-
مسوغ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mosavvaq ۱. گواراشده.۲. روا و جایزشده.
-
واژههای مشابه
-
مسوغ گردیدن
لغتنامه دهخدا
مسوغ گردیدن . [ م ُ س َوْ وَ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) روا گشتن . روا گردیدن . جایز شدن . || گوارا شدن . مسوغ گشتن : مرا به کشتن دمنه شادی مسوغ نگردد. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 155).
-
مسوغ گشتن
لغتنامه دهخدا
مسوغ گشتن . [ م ُ س َوْ وَ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) مسوغ گردیدن . و رجوع به مسوغ گردیدن شود.
-
واژههای همآوا
-
مسوق
لغتنامه دهخدا
مسوق . [ م َ ] (ع ص ) ستور رانده شده . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پیش رفته .
-
مسوق
لغتنامه دهخدا
مسوق . [ م ِس ْ وَ ] (ع اِ) چوبی که بدان ستور را رانند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
مسوق
لغتنامه دهخدا
مسوق . [ م ُس ْ وِ ] (ع ص ) سوق دهنده بطرف صید. (از اقرب الموارد): بعیر مسوق ؛ شتر که شکار راند و شکاری (شکارچی ) را بر شکار قادر گرداند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
-
مصوغ
لغتنامه دهخدا
مصوغ . [ م َ ] (ع ص ) ریخته شده . || گداخته شده . || هم آهنگ . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
مسوع
لغتنامه دهخدا
مسوع . [ م ُ س َوْ وَ ] (ع ص ) جایز. روا. مسوغ . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء): هذا مسوع له ؛ مسوغ له . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تجویز و عطاکرده شده . جایزشده . و رجوع به مسوغ شود.
-
مسعب
لغتنامه دهخدا
مسعب . [ م ُ س َع ْ ع َ ] (ع ص ) جایز. (منتهی الارب ). مسوغ و جائز. (اقرب الموارد).