کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مسواک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مسواک
/mesvāk/
معنی
وسیلهای با الیاف انعطافپذیر در یک سر آن، برای تمیز کردن دندانها.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
دندانشو
برابر فارسی
برس
فعل
بن گذشته: مسواک زد
بن حال: مسواک زن
دیکشنری
brush, toothbrush
-
جستوجوی دقیق
-
مسواک
واژگان مترادف و متضاد
دندانشو
-
Salvadora
مسواک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] سردهای از مسواکیان درختی کوچک یا درختچهای با پنج گونه که بومی خاورمیانه است؛ تنۀ آنها کجومعوج با قطر کمتر از 30 سانتیمتر است و پوست تنهشان سفید و خشن و پوست ریشه قهوهای روشن است و برگهای بالغ آنها ضخیم و چرمی و گلهای...
-
مسواک
فرهنگ واژههای سره
برس
-
مسواک
فرهنگ فارسی معین
(مِ) [ ع . ] (اِ.) ابزاری که با آن دندان ها را می شویند. ج . مساویک .
-
مسواک
لغتنامه دهخدا
مسواک . [ م ِس ْ ] (ع اِ) چوب دندان مال . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). چوبی است از درخت اراک که بدان دندان را مالش دهند. (از اقرب الموارد). سواک . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (دهار). خَمط. چوب درخت مسواک .چوب اراکة. درخت مسواک . اِسحَل . بشامة...
-
مسواک
دیکشنری عربی به فارسی
خلا ل دندان , دندان کاو
-
مسواک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: مساویک] mesvāk وسیلهای با الیاف انعطافپذیر در یک سر آن، برای تمیز کردن دندانها.
-
واژههای مشابه
-
مسواک زدن
واژگان مترادف و متضاد
مسواک کردن
-
مسواک الراعی
لغتنامه دهخدا
مسواک الراعی . [ م ِس ْ کُرْ را ] (ع اِ مرکب ) شامل زوفرا و شیطرج است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). بعضی گویند زوفراست و بعضی گویند شیطرج است و این صحیح است . (ابن البیطار). و رجوع به زوفرا و شیطرج شود.
-
مسواک العباد
لغتنامه دهخدا
مسواک العباد. [ م ِس ْ کُل ْ ع ِ ] (ع اِ مرکب ) قتاد. گون . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به قتاد و گون شود.
-
مسواک العباس
لغتنامه دهخدا
مسواک العباس . [ م ِس ْ کُل ْ ع َب ْ با ] (ع اِ مرکب ) رعی الأبل . رعی الایل . (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (از تذکره ٔ ضریر انطاکی ). و رجوع به رعی الابل و رعی الایل شود. || بعضی گویند دوای معروفی است که بیونانی نُوارِس نامند. (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
مسواک القرود
لغتنامه دهخدا
مسواک القرود. [ م ِس ْ کُل ْ ق ُ ] (ع اِ مرکب ) اشنه . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (از تذکرة ضریر انطاکی ). رجوع به اشنه شود.
-
مسواک المسیح
لغتنامه دهخدا
مسواک المسیح . [ م ِس ْ کُل ْ م َ ] (ع اِ مرکب ) نوع بزرگ نوارِس است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). و رجوع به نوارس شود. || گون . قتاد. (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به گون و قتاد شود.
-
مسواک زدن
دیکشنری فارسی به عربی
فرشاة