کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مسن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
مسن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مسنّ] [قدیمی] mesan[n] آنچه با آن کارد تیز کنند؛ فسان؛ فسن؛ سنگساو.
-
مسن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: مسنّ] mosen[n] سالخورده؛ کلانسال؛ پیر.
-
مسن
دیکشنری فارسی به عربی
قديم , مسن
-
واژههای مشابه
-
یخ مسن
لغتنامه دهخدا
یخ مسن . [ ی ُ م َ س َ ] (از ترکی ، فعل ) یوخمسن . یخ مسه . والوچانیدن است از کلمه ٔ «یوخدور» ترکی به معنی نیست . (یادداشت مؤلف ).
-
مسن رود
لغتنامه دهخدا
مسن رود. [ م ِ س ِ ] (اِخ ) نام رودی است در ایالت فارس : آب مسن از قهستان سمیرم و سیتخت برمی خیزد، آب بزرگ است و گذار اسب به دشواری دهد و در نهر طاب افتد طولش چهل فرسنگ باشد. (نزهة القلوب ج 3 ص 224).
-
دُدُر مَسَن،دُدُر مسان
لهجه و گویش تهرانی
لوس ،نور چشمی
-
واژههای همآوا
-
مثن
لغتنامه دهخدا
مثن . [ م َ ] (ع مص ) بر مثانه زدن . (تاج المصادر بیهقی ) (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || گله کردن از مثانه . (تاج المصادر بیهقی ). دردمند شدن مثانه . (از اقرب الموارد). || آشکار کردن خلاف کاری را. (از منتهی الارب...
-
مثن
لغتنامه دهخدا
مثن . [ م َ ث َ ] (ع اِ) تلاقهای زنان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). تلاق زنان . (ناظم الاطباء).
-
مثن
لغتنامه دهخدا
مثن . [ م َ ث َ ] (ع مص ) چکمیزک شدن کسی را. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). نگاهداری نکردن کمیز خود را در مثانه . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
مثن
لغتنامه دهخدا
مثن . [ م َ ث ِ ] (ع ص ) مرد دردگین آبدان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مرد دردگین مثانه . (ناظم الاطباء). || کسی که بول خود را در مثانه نگهداری کردن نتواند. اَمثَن . (از اقرب الموارد).
-
مصن
لغتنامه دهخدا
مصن . [ م ُ ص ِن ن ] (ع ص ) خشمناک . گویند: فلان مصن غضباً؛ یعنی پر و ممتلی است از خشم . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). پر از خشم و خشمناک . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
جا افتاده
لهجه و گویش تهرانی
مسن
-
elderwomen
دیکشنری انگلیسی به فارسی
زنان مسن