کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مسنون پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مسنون
معنی
(مَ) [ ع . ] (ص .) بدبو، متعفن .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مسنون
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (ص .) بدبو، متعفن .
-
مسنون
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع . ] (اِمف .) 1 - وارد شده در سنت . 2 - ختنه شده .
-
مسنون
لغتنامه دهخدا
مسنون . [ م َ ] (ع ص ) مشورت کرده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || تیزکرده از کارد و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). تیزکرده و صیقل زده از کارد و جز آن . (ناظم الاطباء). تیز: سنان مسنون ؛ سنانی تیز. (مهذب الاسماء) (دهار). || آراسته کرده . روشن ...
-
واژههای مشابه
-
مَّسْنُونٍ
فرهنگ واژگان قرآن
تغییر یافته - متعفن - گندیده
-
واژههای همآوا
-
مَّسْنُونٍ
فرهنگ واژگان قرآن
تغییر یافته - متعفن - گندیده
-
جستوجو در متن
-
سنگ مجاعت
لغتنامه دهخدا
سنگ مجاعت . [ س َ گ ِ م َ ع َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سنگی که برای دفع گرسنگی بر شکم بندند و این مسنون است . (از غیاث اللغات ) (آنندراج ). رجوع به سنگ قناعت شود.
-
مسنونة
لغتنامه دهخدا
مسنونة. [ م َ ن َ ] (ع ص ) تأنیث مسنون . || زمینی که گیاه آن را خورده باشند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). مسنونت . (آنندراج ). || مطابق حکم شرع . مسنونه . و رجوع به مسنونه شود.
-
کوشش کردن
لغتنامه دهخدا
کوشش کردن . [ ش ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مجاهدت . جهد کردن . سعی نمودن . جد کردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). جد و جهد کردن و سعی نمودن . (ناظم الاطباء) : تا همچو مور بی خور و بی پوشش کوشش کنی و مال به دست آری ... ناصرخسرو.گر همی گویی که خانه ست این گ...
-
صَلْصَالٍ
فرهنگ واژگان قرآن
گِل خشکیده که وقتي زير پا مي رود صدا مي کند(اصل معناي صلصال عبارت است از صدايي که از هر چيز خشکي چون ميخ و امثال آن به گوش برسد ، و اگر گل خشکيده را هم صلصال گفتهاند که در قرآن هم آمده من صلصال کالفخار و من صلصال من حماء مسنون - از گل خشکيدهاي از لاي...
-
گندیده
لغتنامه دهخدا
گندیده . [ گ َ دی دَ / دِ ] (ن مف ) گنده . بدبو. متعفن . مسنون . فَرْغَند. بوناک . بویناک : دیگر روز روی او آماس کرد و آب گندیده از گوش و بینی او جاری شد. (قصص الانبیاء منسوب به محمد جویری ص 185).تشنه را دل نخواهد آب زلال نیم خوردِ دهان گندیده . سعدی...
-
سنگ قناعت
لغتنامه دهخدا
سنگ قناعت . [ س َ گ ِ ق َ ع َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سنگی که در وقت شدت گرسنگی بر شکم بندند تا ایذای جوع کم شود، چنانکه درزمان آن حضرت (پیغمبر) اصحاب می بستند و این عمل مسنون است . (آنندراج ). سنگی که در شدت گرسنگی بر شکم بندند تا اذیت آن کم گردد...
-
تشمیت
لغتنامه دهخدا
تشمیت . [ ت َ ] (ع مص ) دعا کردن کسی راکه عطسه زند. (دهار). دعای عطسه گفتن یا عام است و منه حدیث : زواج فاطمة علیها الصلوة و السلام فاتاهما فدعا لهما و شمت علیهما ثم خرج . و دعای عطسه مسنون است نزد شافعی و دیگران مر شنونده را و مشهور از مالکیة وجوب آ...