کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مسندی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مسندی
لغتنامه دهخدا
مسندی . [ م ُ ن َ] (ص نسبی ) منسوب است به مسند. رجوع به مسند شود.
-
جستوجو در متن
-
finite
دیکشنری انگلیسی به فارسی
محدود، فانی، مسندی
-
predicative
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پیش بینی، خبری، مسندی، گزارهای
-
تنگدست
لغتنامه دهخدا
تنگدست . [ ت َ دَ ] (اِ مرکب ) مسند کوچک و مسندی که کم بدست آید. (برهان ) (ناظم الاطباء).
-
قعده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: قعدَة] [قدیمی] qa'de ۱. نوع نشستن.۲. یکبار نشستن.۳. مرکب انسان.۴. فرش یا مسندی که بر آن بنشینند.
-
عثمان
لغتنامه دهخدا
عثمان . [ ع ُ ] (اِخ ) ابن سعیدبن خالد الدارمی السجستانی . محدث هرات بود. او را مسندی بزرگ و تصانیفی در رد «جهمیه » است . وی به سال 200 هَ . ق . متولد شد و به سال 280 به هرات درگذشت . (از اعلام زرکلی ).
-
عبدا
لغتنامه دهخدا
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن زبیر الحمیدی معروف به الحمیدی . از ائمه ٔ حدیث و از مردم مکه بود. وی شیخ بخاری و رئیس اصحاب ابن عیینة است . او را مسندی است . به سال 219 هَ . ق . درگذشت . (از الاعلام زرکلی ).
-
عبدا
لغتنامه دهخدا
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدبن عبداﷲبن جعفربن الیمان الجعفی ، مکنی به ابوجعفر. حافظ حدیث و ثقه بود. وی نخستین کسی است که مسند صحابه را به ماوراءالنهر جمع کرد، و بدان جهت مسندی لقب یافت . وی امام حدیث در ماوراء النهر بود. به سال 229 هَ . ق ...
-
یعقوب
لغتنامه دهخدا
یعقوب . [ ی َ ] (اِخ ) ابن شیبةبن صلت بن عصفور سدوسی بصری ، مکنی به ابویوسف و معروف به ابن شیبة. از بزرگترین دانشمندان حدیث و بزرگان مذهب مالکی بود. او راست : «المسند الکبیر».هیچکس مسندی بهتر از او ننوشته جز اینکه او مسند خود را ناتمام گذاشته است . ی...
-
عنبری
لغتنامه دهخدا
عنبری . [ عَم ْ ب َ ] (اِخ ) ابراهیم بن اسماعیل طوسی عنبری ، مکنی به ابواسحاق .وی از حفظه ٔ حدیث بود و محدث زمان خود در طوس بشمارمی رفت . و بسال 218 هَ .ق . درگذشت . او را مسندی است بزرگ . (از الاعلام زرکلی از تذکرةالحفاظ ج 2 ص 225).
-
اشجعی
لغتنامه دهخدا
اشجعی . [ اَ ج َ ] (اِخ ) جعفربن ابی جعفر اشجعی رازی . از پدرش از ابوجعفر سایح [کذا] معجزات زهاد و عجایب پرهیزکاران روایت کرد و صاحب دقایق و فضل بود و از او حدیث مسندی نشنیده ام . محمدبن یحیی ازدی از وی بحدی روایت بسیار کرده که نمیتوان بر او اعتماد ک...
-
طیالسی
لغتنامه دهخدا
طیالسی . [ طَ ل ِ سی ی ] (اِخ ) ابوداود سلیمان بن داودبن الجارود الطیالسی . اصل وی از فارس بود ولی در بصره اقامت گزید.پدر وی از موالی قریش و مادر وی نیز بنده ای بود بنی نصربن معویه را. وی از شعبه و ثوری و هشام و ستوائی و همام بن یحیی و زیادبن یزید و ...
-
حارث
لغتنامه دهخدا
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن ابی اسامه محمد التمیمی . محدث است و از محمدبن سعد و مداینی روایت دارد. او راست مسندی . وفات وی در سال 282 هَ . ق . بوده است . رجوع به کتاب الموشح ص 151 و سیره ٔ عمر ابن عبدالعزیز تصنیف ابن الجوزی ص 5 و کشف الظنون چ 1 استانبول...
-
ندی
لغتنامه دهخدا
ندی . [ ن ِ ] (از ع ، اِ) مماله ٔ نداء است . رجوع به ندا و نداء شود : تنم به مهر اسیر است و دل به عشق فدی همی به گوش من آید ز لفظ عشق ندی . ادیب صابر.اگر مرا ندی ارجعی رسد امروزوگر بشارت لاتقنطوا رسد فردا. خاقانی .عارفان نظری را فری اینجا خوانندهاتفا...