کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مسمي پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
تا اطلاع ثانوی
دیکشنری فارسی به عربی
لِأَجَلٍ غَيرِ مُسَمّي
-
برای مدت نامعلومی
دیکشنری فارسی به عربی
لِأَجَلٍ غَيرِ مُسَمّي
-
نامسمی
لغتنامه دهخدا
نامسمی . [ م ُ س َم ْ ما] (ص مرکب ) بدون مسمی . بی مسمی . رجوع به مسمی شود.- اسم نامسمی ؛ نامی که مفهوم لغوی آن با دارنده ٔ اسم تطبیق نکند.
-
قورویوس
لغتنامه دهخدا
قورویوس . [ ] (معرب ، اِ) نباتی است که مسمی به رجل الغراب است و به هندی مسمی نامند. || شجر مریم . (فهرست مخزن الادویه ).
-
misnomers
دیکشنری انگلیسی به فارسی
misnomers، اسم بی مسمی، نام غلط، نام عوضی
-
misnomer
دیکشنری انگلیسی به فارسی
misnomer، اسم بی مسمی، نام غلط، نام عوضی
-
مسما
واژگان مترادف و متضاد
۱. نامیدهشده، نامگذاریشده، مسمی ۲. نوعیغذا
-
لاری
لغتنامه دهخدا
لاری . (اِخ ) او راست : کتاب تاریخ مسمی به مرآةالادوار.
-
مسمات
لغتنامه دهخدا
مسمات . [ م ُ س َم ْ ما ] (ع ص ) رسم الخطی از مسماة. تأنیث مسمی . نامیده شده . اسم گذاشته . (از ناظم الاطباء). و رجوع به مسماة و مسمی شود.
-
مسماة
لغتنامه دهخدا
مسماة. [ م ُ س َم ْ ما ] (ع ص ) تأنیث مسمی . نامیده شده . اسم گذاشته شده (در زن ). موسوم . مسمات . خوانده شده . و رجوع به مسمات و مسمی شود.
-
ابوخالد
لغتنامه دهخدا
ابوخالد. [ اَ ل ِ ] (اِخ ) والبی ، مسمی بهرمز. محدث است .
-
ابوالمصبح
لغتنامه دهخدا
ابوالمصبح . [ اَ بُل ْ ؟ ] (اِخ ) اعشی همدان . مسمّی به عبدالرحمن ، رجوع به اعشی ... شود.
-
حبشی
لغتنامه دهخدا
حبشی . [ ح ُ شی ی ] (اِخ ) ابوسلام الحبشی . مسمی به ممطور. محدث است .
-
قلعه نو
واژهنامه آزاد
یعنی حصارنو. قلعه جدید,تازه و مرکزی ولایت بادغیس نیزبه این نام مسمی است یعنی شهرنو
-
کموش
لغتنامه دهخدا
کموش . [ ] (اِخ ) (قهر و غلبه کننده ) یکی از خدایان موآبیان است که قوم کموش بر آن مسمی بودند.(از قاموس کتاب مقدس ). و رجوع به همین مأخذ شود.