کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مسمن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
مثمن
لغتنامه دهخدا
مثمن . [ م ُ م ِ /م ُ ث َم ْ م َ ] (ع ص ) مبیع. (منتهی الارب ) (آنندراج ). چیزی که قیمت آن تعیین شود. (از اقرب الموارد). فروخته شده و مبیع. (ناظم الاطباء). متاع . کالا. آنچه را که در برابر ثمن و بها و قیمت نهاده اند خریدن و فروختن را. مقابل ثمن . (یا...
-
جستوجو در متن
-
چاقالو
واژگان مترادف و متضاد
بسیار چاق، فربهگوشتالو، مسمن
-
مسمی
لغتنامه دهخدا
مسمی . [ م ُ س َم ْ ما ] (اِ) مسما. مسمّن . نام غذائی است . و رجوع به مسما و مسمن شود.
-
مسمنة
لغتنامه دهخدا
مسمنة. [ م ُ س َم ْ م ِ ن َ ] (ع ص ) تأنیث مُسمِّن . فربه کننده . ج ، مسمّنات . (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به مسمن شود.
-
سمین
واژگان مترادف و متضاد
پرگوشت، پروار، چاق، شحیم، فربه، گوشتالو، مسمن ≠ لاغر
-
بریان
واژگان مترادف و متضاد
۱. برشته، تفته، کباب، مسمن، بلال، تفتیده ≠ آبپز ۲. ملتهب، مضطرب، پرسوزوگداز
-
مهزل
لغتنامه دهخدا
مهزل . [ م ُ هََ زْ زِ ] (ع ص ) لاغرکننده ، مقابل مُسَمِّن . فربه کننده . ج ، مهزلات . (یادداشت مؤلف ) و رجوع به تهزیل شود.
-
پروار
واژگان مترادف و متضاد
۱. چاق، سمین، فربه، مسمن ۲. پرورش ۳. پشتیبان، پشتیوان ۴. رف، طاقچه ۵. پرواره، پیسیاره، تفسره، قاروره ≠ لاغر
-
مسمنة
لغتنامه دهخدا
مسمنة. [ م ُ م َ ن َ ] (ع ص ) تأنیث مُسمن : امراءة مسمنة؛ زن فربه خلقی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مُسمنة. و رجوع به مُسمِنة شود.
-
مسمنة
لغتنامه دهخدا
مسمنة. [ م ُ م ِ ن َ ] (ع ص ) تأنیث مُسمن : أمراءة مسمنة؛ زن فربه خلقی . (از اقرب الموارد). مُسمَنة. و رجوع به مُسمَنة شود.
-
حبیس
لغتنامه دهخدا
حبیس . [ ح َ ] (ع اِ) طعامی است که از روغن داغ کرده و شکر و نان کنندو به فارسی چنگال گویند. غلیظ و دیرهضم و کثیرالغذاء و مسدد و مسمّن است . و مصلح آن سرکه و عسل باشد.
-
ساکودانه
لغتنامه دهخدا
ساکودانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) دوائی است معروف که در جزایر زیرباد پیدا میشود. طبیعت آن گرم به درجه ٔ دوم ، و تر به درجه ٔ اول . مقوی و مبهی و منعظ و مسمن بدن است . (مخزن الادویه ) (آنندراج ).
-
مسمنة
لغتنامه دهخدا
مسمنة. [ م ُ س َم ْ م َ ن َ ] (ع ص ) تأنیث مسمن . فربه به ادویه : امراءة مسمنة؛ زن فربه به ادویه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
پروره
لغتنامه دهخدا
پروره . [ پ َرْ وَ رَ / رِ ] (ص ) پرورش یافته . پرواری . پروارکرده . فربه کرده .فربه شده . تغذیه شده . چاق کرده . مسمَّن : رو منکلوس کن تو بترف و بگوزتردهقان غاتفر دهدت مرغ پروره . سوزنی .چو مرغ پروره مغرور خصمت آگه نیست از آنکه رُمح غلامان تست بابزن...
-
چاق
واژگان مترادف و متضاد
۱. پروار، تنومند، خپل، خپله، سمین، فربه، گوشتالو، مسمن ≠ لاغر، مردنی ۲. تندرست، سالم، سرحال، قبراق ≠ بیمار، مریض، مریضاحوال ۳. پرحجم، درشت، ضخیم ۴. باارزش، بزرگ، پرمایه ۵. کلهگنده، ثروتمند، معتبر، بااعتبار