کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مسمار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مسمار
/mesmār/
معنی
میخ.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
میخ، وتد
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مسمار
واژگان مترادف و متضاد
میخ، وتد
-
مسمار
فرهنگ فارسی معین
(مِ) [ ع . ] (اِ.) میخ . ج . مسامیر.
-
مسمار
لغتنامه دهخدا
مسمار. [ م ِ ] (ع اِ) آنچه بدان چیزی را استوار کنند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). هرچه بدان چیزی یا جائی را بند و مضبوط نمایند. بند آهن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بند. (دهار). ج ، مَسامیر : بپیوند مسمارهای گران ز سر تا به پایش ببند اندران . ف...
-
مسمار
دیکشنری عربی به فارسی
نوعي ميخ که از وسط پهن شده بياشد , ميخ زيرپهن , ميخ کوب کردن , باميخ کوبيدن , ناخن , سم , چنگال , چنگ , ميخ , ميخ سرپهن , گل ميخ , با ميخ کوبيدن , با ميخ الصاق کردن , بدام انداختن , قاپيدن , زدن , کوبيدن , گرفتن , پرچ کردن , پر چين کردن , باميخ پرچ م...
-
مسمار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: مسامیر] [قدیمی] mesmār میخ.
-
واژههای مشابه
-
همزه ٔ مسمار
لغتنامه دهخدا
همزه ٔ مسمار. [ هََ زَ / زِ ی ِ م ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) میخ کجواج ، یعنی که راست نباشد، چه الف مسمار به معنی میخ راست است . (برهان ).
-
مسمار رييسي
دیکشنری عربی به فارسی
ميله بازي بولينگ , شخص مهم در ميان يکدسته
-
جستوجو در متن
-
مسامیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ مسمار] [قدیمی] masāmir = مسمار
-
نوعی میخ که از وسط پهن شده بیاشد
دیکشنری فارسی به عربی
مسمار
-
میخ زیرپهن
دیکشنری فارسی به عربی
مسمار
-
میخ کوب کردن
دیکشنری فارسی به عربی
مسمار
-
بامیخ کوبیدن
دیکشنری فارسی به عربی
مسمار
-
میخ سرپهن
دیکشنری فارسی به عربی
مسمار