کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مسلولیت را قبول کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مسلولیت را قبول کردن
دیکشنری فارسی به عربی
متبني
-
واژههای مشابه
-
مسلولیت دار
دیکشنری فارسی به عربی
مسوول
-
عاری از حس مسلولیت
دیکشنری فارسی به عربی
غير مسوول
-
رفع کننده ادعا یا مسلولیت
دیکشنری فارسی به عربی
تحديد المسوولية
-
از قید مسلولیت ازاد ساختن
دیکشنری فارسی به عربی
طليق
-
بدون احساس مسلولیت اخلا قی
دیکشنری فارسی به عربی
لااخلاقي
-
جستوجو در متن
-
متقبل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: متَقبّل] mote(a)qabbel ۱. کسی که کاری را قبول میکند؛ قبولکننده؛ پذیرنده.۲. عهدهدار.
-
قبولانیدن
لغتنامه دهخدا
قبولانیدن . [ ق َ دَ ] (مص جعلی ) قبول کردن کنانیدن . قبول کردن فرمودن . (ناظم الاطباء).
-
عین قبول
لغتنامه دهخدا
عین قبول . [ع َ / ع ِ ن ِ ق َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) یا به عین قبول . چشم پذیرش . نظر قبول . دیده ٔ قبول : در عین قبول تو خرد رایک رنگ نموده کفر و ایمان . خاقانی .ای مرد دشمنان چه سگ و دوستان چه خاک آنجا که حق به عین قبولت کند نظر.خاقانی .
-
دانه پذیرنده
لغتنامه دهخدا
دانه پذیرنده . [ ن َ / ن ِ پ َ رَ دَ / دِ ] (نف مرکب ) قبول کننده ٔ دانه . قبول کننده ٔ دانه برای رویانیدن . پذیرنده ٔ دانه برای انبات . گیرنده ٔ تخم رویاندن را : پرتو آتش زده بر ماء و طین تا شده دانه پذیرنده زمین .مولوی .
-
رد
لغتنامه دهخدا
رد. [ رَدد ] (ع اِمص ) مقابل قبول . (یادداشت مؤلف ). نپذیرفتن . مردود کردن : رد خلق چون قبول ایشان بودو قبول ایشان چون رد. (کشف المحجوب ). دست رد بر روی التماس سلطان نهادند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 261).رد عام و قبول عامی چیست گر تمامی تو ناتمامی چیس...
-
قابل
لغتنامه دهخدا
قابل . [ ب ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از قبول . پذیرا. پذیرنده . قبول کننده . (غیاث ). مستعد قبول : قابل انوار عدل ، قابض ارواح مال فتنه ٔ آخر زمان ، از کف او مصطلم . خاقانی .آن قابل امانت در قالب بشرو آن عامل ارادت در عالم جزا. خاقانی .حاملی محمول گرداند ...
-
البته
لغتنامه دهخدا
البته . [ اَ ب َت ْ ت َ / ت ِ ] (از ع ، ق ) و در تداول گاهی بکسر باء [ اَ ب ِ ت ت َ ]. مؤلف غیاث آرد: در اصل بتة بود بمعنی قطع یعنی یکبار بریدن ، الف و لام دروزائد آورند که عوض فعل عامل است . (غیاث اللغات ). قطعاً. جزماً. مسلماً. هرآینه : و اما اندر...