کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مسلط پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مسلط
/mosallat/
معنی
۱. تسلطیافته؛ پیروز؛ چیره.
۲. برگماردهشده.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. چیره، غالب، فایق، قاهر، مستولی
۲. مشرف
۳. صاحباختیار
۴. ماهر ≠ مقهور
برابر فارسی
چیره، چیره دست
دیکشنری
ascendant, ascendent, dominant, nerveless, overbearing, predominant, regnant, suzerain
-
جستوجوی دقیق
-
مسلط
واژگان مترادف و متضاد
۱. چیره، غالب، فایق، قاهر، مستولی ۲. مشرف ۳. صاحباختیار ۴. ماهر ≠ مقهور
-
مسلط
فرهنگ واژههای سره
چیره، چیره دست
-
مسلط
فرهنگ فارسی معین
(مُ سَ لَّ) [ ع . ] (اِمف .) چیره شده ، تسلُط یافته .
-
مسلط
لغتنامه دهخدا
مسلط. [ م ُ س َل ْ ل َ ] (ع ص ) برگماشته . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شخصی که او را بر کسی گماشته باشند. (غیاث ) (آنندراج ). دارای تسلط. زورآور. غالب . حاکم فرمانروا. (ناظم الاطباء). مشرف . فائق . سوار بر کار. مستولی . صاحب سلطه . چیر. چیره . (یا...
-
مسلط
لغتنامه دهخدا
مسلط. [ م ُ س َل ْ ل ِ ] (ع ص ) برگمارنده کسی را بر کسی . || مجازاً به معنی غالب و زورآور. (آنندراج ) (غیاث ).
-
مسلط
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mosallat ۱. تسلطیافته؛ پیروز؛ چیره.۲. برگماردهشده.
-
مسلط
دیکشنری فارسی به عربی
سائد
-
واژههای مشابه
-
مسلط شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. چیرهشدن، غالب شدن، فایق شدن، مستولی شدن، استیلا یافتن، فایق آمدن، سلطه یافتن ۲. اشرافیافتن، ماهر شدن ۳. مشرف شدن
-
مسلط گشتن
واژگان مترادف و متضاد
۱. چیره شدن، غالب شدن، فایق شدن، مستولیشدن، استیلا یافتن، فایق آمدن، سلطه یافتن ۲. اشرافیافتن، ماهر شدن ۳. مشرف شدن
-
مسلط شدن
دیکشنری فارسی به عربی
اِجتيازٌ
-
مسلط شدن بر
دیکشنری فارسی به عربی
غط عليه
-
مسلط شد بر
دیکشنری فارسی به عربی
استحوذ علي ، استولي علي
-
مسلط یا مشرف بودن بر
دیکشنری فارسی به عربی
طل عليه
-
دوباره بر اوضاع مسلط شد
دیکشنری فارسی به عربی
استعاد سيطرته علي الموقف