کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مسلاس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مسلاس
لغتنامه دهخدا
مسلاس . [ م ِ ] (ع ص ) خرمابنی که بیخ شاخه های آن رفته باشد. (منتهی الارب ). || مسلاس القیاد؛ منقاد. (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
اسلاس
لغتنامه دهخدا
اسلاس . [ اِ ] (ع مص ) اسلاس نخله ؛ رفتن بیخ شاخ خرمابن : اسلست النخلة. (منتهی الارب ). و در تاج العروس آمده است : و سلست النخلة کفرح ؛ ذهب کربها. عن ابن عباد؛ کاسلست فهی سلاس . هکذا فی سائر النسخ و فی العباب و الذی فی التکملة واللسان فهی مسلس فیها و...
-
اسحاق
لغتنامه دهخدا
اسحاق . [ اِ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن میمون التمیمی الموصلی . مکنی به ابی محمد، و هرگاه که رشید استخفاف او خواستی وی را با کنیت ابوصفوان خواندی . مقام او در علم و ادب وشعر چنانست که ذکر آنهمه موجب اطاله ٔ کلام گردد، و آن بر واقفان اخبار و متتبعان آثار ...