کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مسقط پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
muscats
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مسقط
-
مساقط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ مَسقَط] [قدیمی] masāqet = مَسقط
-
Masqat
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مسقط
-
Muscat
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مسقط
-
Muscat and Oman
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مسقط و عمان
-
مسقطة
لغتنامه دهخدا
مسقطة. [ م ُ ق ِ طَ ] (ع ص ) تأنیث مسقط. رجوع به مُسقط شود.- مسقطةالاحبال ؛ داهیه و گرفتاری عظیم و بزرگ . (از اقرب الموارد).
-
سلطان
لغتنامه دهخدا
سلطان . [ س ُ ] (اِخ ) ابن مرشد، امام مسقط مقتول در 1154 هَ .ق . وی در دوره ٔ نادرشاه افشار از اطاعت ایران سرپیچید و در جنگ با سپاه ایران بفرماندهی کلبعلیخان کوسه احمدلو در مسقط کشته شد و پسرش سیف بامر نادر بحکومت مسقط و عمان منصوب شد. (فرهنگ فارسی م...
-
مسقطی
لغتنامه دهخدا
مسقطی . [ م َ ق َ ] (ص نسبی ، اِ) منسوب به مسقط. از مسقط. رجوع به مسقط شود. || حلوای مسقطی ؛ نوعی حلوا(شیرینی ) از نشاسته و بادام ، و اصل آن مسخته است و عرب مشاش گوید. (یادداشت مرحوم دهخدا). || نوعی شیرینی از نشاسته و هل که به شکل لوزی برند و زفت تر ...
-
فاشل
دیکشنری عربی به فارسی
مسقط , رشد نکرده , عقيم , بي ثمر , بي نتيجه , شکست , عدم موفقيت , ناموفق
-
abortive
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سقط جنین، بی ثمر، عقیم، مسقط، رشد نکرده، بی نتیجه، خنثی
-
امام نشین
لغتنامه دهخدا
امام نشین . [ اِ ن ِ ] (اِخ ) مرکز حکومت یمن و مسقط را گویند از آنکه حاکم این دو ناحیه امام نامیده میشود.
-
کولم ملی
لغتنامه دهخدا
کولم ملی . [ ل َ م َ ] (اِخ ) ناحیه ای است از هند بر ساحل دریا و کشتیها از مسقط و عمان به سوی بلاد هند حرکت و قصد کولم ملی کنند و بین کولم ملی و مسقط اگر باد معتدل باشدیک ماه مسافت است . (از اخبار الصین و الهند ص 8).
-
سجستانی
لغتنامه دهخدا
سجستانی . [ س ِ ج ِ ] (ص نسبی ) منسوب به سجستان [ سیستان ] که یکی از بلاد معروفه است و مسقط رأس جمعی از علما و محدثین بوده . (الانساب سمعانی ).
-
سارزو
لغتنامه دهخدا
سارزو. [ زُ ] (اِخ ) قصبه ای است در فرانسه ، کرسی کانتن موربیهان در آرندیسمان وان . مسقط الرأس لوساژ نویسنده ٔ معروف قرن هجدهم است . و 3700 تن سکنه دارد.
-
زرمهر
فرهنگ نامها
(تلفظ: zar mehr) (در اعلام) نام سوخرای (سوفرای) ، وی از تخمهی کارن (قارِن) و مسقطالرأس او بلوک اردشیر خوره در پارس بود ؛ زرمهر حکمران ایالت سکستان (سیستان) بود و لقب هزارپت (هزارفت) داشت.