کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مسعود رازی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مسعود رازی
لغتنامه دهخدا
مسعود رازی . [ م َ دِ ] (اِخ ) از شعرای دوره ٔ غزنوی . رجوع به مسعودی رازی شود.
-
واژههای مشابه
-
عبداﷲ مسعود
لغتنامه دهخدا
عبداﷲ مسعود. [ ع َ دُل ْ لا م َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان خرقان غربی بخش آوج شهرستان قزوین واقع در 56000 گزی شمال باخترآوج و 48000گزی راه عمومی ، ناحیه ای است واقع در کوهپایه ، سردسیر و 321 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه سار تأمین میشود، محصولات آن غ...
-
ابن مسعود
لغتنامه دهخدا
ابن مسعود. [ اِ ن ُ م َ ] (اِخ ) ابوعبدالرحمن عبداﷲبن مسعودبن غافل بن حبیب بن شمخ بن فاربن مخزوم هذلی حلیف بنی زهره . مادر او مسماة به ام عبد بنت عبدود، و از این رو گاهی به عبداﷲ مسعود کنیت ابن ام عبد نیز داده اند. او از قدمای اصحاب رسول است و بروایت...
-
ابن مسعود
لغتنامه دهخدا
ابن مسعود. [ اِ ن ُ م َ ] (اِخ ) عبیداﷲبن مسعود صدرالشریعة محبوبی . از مردم بخارا و یکی از حکمای آنجا. وفات او به سال 747 هَ .ق . بوده است . او راست : کتاب تعدیل العلوم فی الفلسفة و الطبیعیات .
-
ابن مسعود
لغتنامه دهخدا
ابن مسعود. [ اِ ن ُ م َ ] (اِخ ) ملقب بصدرالدین . یکی از امرای سلطان علاءالدین محمدبن تکش خوارزمشاه . آنگاه که سلطان اسیر ترکان ختا شد ابن مسعود با وی بود و برای خلاص سلطان تدبیری اندیشیده خود را سلطان و سلطان را خادم خویش گفت و به آوردن زری که بپاسب...
-
ربیعةبن مسعود
لغتنامه دهخدا
ربیعةبن مسعود. [ رَ ع َ ت ِ ن ِ م َ ] (اِخ ) نام شاعر عرب که در وصف جنگ بین ثقیف و بنی نصر از وی شعری هست . رجوع به البیان و التبیین ج 1 ص 119 شود.
-
طالع مسعود
لغتنامه دهخدا
طالع مسعود. [ ل ِ ع ِ م َ ](ترکیب وصفی ) بخت فرخنده . اختر فیروز. ستاره ٔ میمون . و رجوع به طالع میمون و طالع سعد شود : رایت منصور او را فتح باشد پیشروطالع مسعود او را بخت باشد پیشکار. منوچهری .امروز کزو طالع مسعود شده ستم از دهر کی اندیشم وز بیم زوا...
-
مسعود سربداری
لغتنامه دهخدا
مسعود سربداری . [ م َ دِ س َ ب ِ ] (اِخ ) ابن فضل اﷲ، ملقب به وجیه الدین و برادر عبدالرزاق . از امرای سربداری که از سال 738 الی 744 هَ .ق . حکومت کرد. رجوع به سربداران و رجال حبیب السیر ص 60 و تاریخ مغول و ترجمه ٔ طبقات سلاطین اسلام لین پول ص 224 شود...
-
مسعود سلجوقی
لغتنامه دهخدا
مسعود سلجوقی . [ م َ دِ س َ ] (اِخ ) ابن عزالدین کیکاوس . رجوع به غیاث الدین (مسعود...) شود.
-
مسعود سلجوقی
لغتنامه دهخدا
مسعود سلجوقی . [ م َ دِ س َ ] (اِخ ) ابن قلج ارسلان . از سلجوقیان روم بود و از سال 539 تا 558 هَ .ق . حکومت کرد.
-
مسعود سلجوقی
لغتنامه دهخدا
مسعود سلجوقی . [ م َ دِ س َ ] (اِخ ) ابن کیقباد ثالث ، ملقب به غیاث الدین . از سلاجقه ٔ روم . رجوع به غیاث الدین (مسعود...) شود.
-
مسعود سلجوقی
لغتنامه دهخدا
مسعود سلجوقی . [ م َ دِ س َ ] (اِخ ) ابن محمدبن ملکشاه ، مکنی به ابوالفتح و ملقب به غیاث الدین . رجوع به غیاث الدین (مسعود...) شود.
-
مسعود سلجوقی
لغتنامه دهخدا
مسعود سلجوقی . [ م َ دِ س َ ] (اِخ ) چهارمین از سلاجقه ٔ آسیای صغیر (510-551 هَ .ق .). او چند سال پیش از مرگ ، مملکت خود را میان پسران بخش کرد و در 588 هَ .ق . درگذشت . رجوع به ترجمه ٔ طبقات سلاطین اسلام لین پول ص 137 شود.
-
مسعود غزنوی
لغتنامه دهخدا
مسعود غزنوی . [ م َ دِ غ َ ن َ ] (اِخ ) (سلطان ...) ابن محمودبن سبکتکین ، ملقب به شهاب الدوله از ملوک غزنویان . تولد او در شهر غزنه بود و در عهد پدرش والی اصفهان گشت . چون به سال 421 هَ .ق . پدر او درگذشت اهالی غزنه با برادر او محمد بیعت کردند. ولی م...