کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مسعود پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
مسعود
لغتنامه دهخدا
مسعود. [ م َ ] (اِخ ) ملقب به عزالدین . پنجمین از اتابکان موصل که از 576 الی 589 هَ .ق . حکومت کرد. (از ترجمه ٔ طبقات سلاطین اسلام لین پول ص 144).
-
مسعود
لغتنامه دهخدا
مسعود. [ م َ ] (اِخ ) ملقب به عزالدین . هفتمین از اتابکان موصل که از 607 الی 615 هَ .ق . حکومت کرد. (از ترجمه ٔ طبقات سلاطین اسلام لین پول ص 144).
-
مسعود
لغتنامه دهخدا
مسعود. [ م َ ] (اِخ )(الملک الَ ...) شهرت حسن بن یوسف بن عمر رسولی . از ملوک یمن در قرن هشتم هجری . رجوع به حسن رسولی شود.
-
مسعود
لغتنامه دهخدا
مسعود. [ م َ ] (اِخ )ابن اوس بن اصرم . رجوع به ابومحمد (مسعود...) شود.
-
مسعود
لغتنامه دهخدا
مسعود. [ م َ ] (اِخ )ابن ناصربن ابی زید عبداﷲبن احمد سجزی ، مکنی به ابوسعید. محدث و از اهالی سیستان بود و به سال 477 هَ .ق . در نیشابور درگذشت . (از الاعلام زرکلی ج 8 ص 117).
-
مسعود
لغتنامه دهخدا
مسعود. [ م َ ] (ع ص ) ضد شقی . نیکبخت شده و نیکبخت (و آن از فعل سُعِد و نیز أسعد می تواند باشد). ج ، مَساعید. (از اقرب الموارد). میمون و مبارک . (آنندراج ). نیک بخت . (دهار). سعادتمند. خجسته . فیروز. فرخنده . نیک اختر. نکواختر. سعید. خوشبخت . خوش اق...
-
مسعود
لغتنامه دهخدا
مسعود. [ م َ] (اِخ ) ابن اسماعیل بن ابی علی بن مسعودبن علی بن موسی سلماسی ، مکنی به ابوالفتح . فقیه و ادیب و شاعر قرن هفتم هجری و منسوب به سلماس از شهرهای آذربایجان . وی به سال 629 هَ .ق . درگذشته است . او راست : شرح المقامات ، شرح الجمل در نحو. (از ...
-
مسعود
لغتنامه دهخدا
مسعود. [ م َ] (اِخ ) ابن محمدبن مسعود نیشابوری ، مکنی به ابوالمعالی و ملقب به قطب الدین . فقیه قرن ششم هجری ، متولد 505 هَ .ق . و متوفی به سال 578 هَ .ق . رجوع به ابوالمعالی (قطب الدین ...) و الاعلام زرکلی ج 8 ص 115 شود.
-
مسعود
لغتنامه دهخدا
مسعود. [ م َ] (اِخ ) ابن مودود (قطب الدین ) بن عمادالدین زنگی بن آق سنقر، مکنی به ابوالفتح و ابوالمظفر و ملقب به عزالدین . صاحب موصل و سنجار در عهد صلاح الدین ایوبی . تولد و پرورش او در موصل بود. و رجوع به عزالدین و الاعلام زرکلی ج 8 ص 116 و تاریخ گز...
-
مسعود
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: مساعید] mas'ud سعادتمند؛ نیکبخت.
-
مسعود
واژهنامه آزاد
نیک
-
واژههای مشابه
-
عبداﷲ مسعود
لغتنامه دهخدا
عبداﷲ مسعود. [ ع َ دُل ْ لا م َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان خرقان غربی بخش آوج شهرستان قزوین واقع در 56000 گزی شمال باخترآوج و 48000گزی راه عمومی ، ناحیه ای است واقع در کوهپایه ، سردسیر و 321 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه سار تأمین میشود، محصولات آن غ...
-
ابن مسعود
لغتنامه دهخدا
ابن مسعود. [ اِ ن ُ م َ ] (اِخ ) ابوعبدالرحمن عبداﷲبن مسعودبن غافل بن حبیب بن شمخ بن فاربن مخزوم هذلی حلیف بنی زهره . مادر او مسماة به ام عبد بنت عبدود، و از این رو گاهی به عبداﷲ مسعود کنیت ابن ام عبد نیز داده اند. او از قدمای اصحاب رسول است و بروایت...
-
ابن مسعود
لغتنامه دهخدا
ابن مسعود. [ اِ ن ُ م َ ] (اِخ ) عبیداﷲبن مسعود صدرالشریعة محبوبی . از مردم بخارا و یکی از حکمای آنجا. وفات او به سال 747 هَ .ق . بوده است . او راست : کتاب تعدیل العلوم فی الفلسفة و الطبیعیات .
-
ابن مسعود
لغتنامه دهخدا
ابن مسعود. [ اِ ن ُ م َ ] (اِخ ) ملقب بصدرالدین . یکی از امرای سلطان علاءالدین محمدبن تکش خوارزمشاه . آنگاه که سلطان اسیر ترکان ختا شد ابن مسعود با وی بود و برای خلاص سلطان تدبیری اندیشیده خود را سلطان و سلطان را خادم خویش گفت و به آوردن زری که بپاسب...