کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مسطره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مسطره
/mestare/
معنی
۱. خطکش؛ سطرآرا؛ مَسطَر.
۲. نمونۀ کالا.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
خطکش
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مسطره
واژگان مترادف و متضاد
خطکش
-
مسطره
فرهنگ فارسی معین
(مَ طَ رَ) [ ع . مطرة ] (اِ.) خط کش . ج . مساطر.
-
مسطره
لغتنامه دهخدا
مسطره . [ م ِ طَرَ ] (ع اِ) مسطرة. خطکش . ستاره . مسطر : آن را کن آفرین که چنین قصرت آفریدبی خشت و چوب و رشته و پرگار و مسطره .ناصرخسرو.
-
مسطره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مسطرَة، جمع: مساطر] [قدیمی] mestare ۱. خطکش؛ سطرآرا؛ مَسطَر.۲. نمونۀ کالا.
-
واژههای مشابه
-
مسطرة
لغتنامه دهخدا
مسطرة. [ م ِ طَ رَ ] (ع اِ) مسطره . آنچه کتاب را بدان سطر کشند. (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
سطاره
لغتنامه دهخدا
سطاره . [ س َطْ طا رَ ] (ع اِ) مسطره . خطکش و در ادب فارسی بدون تشدید طا بکار رفته است : تو راست باش تا دگران راستی کننددانی که بی سطاره نرفته است جدولی .سعدی .
-
عضادتان
لغتنامه دهخدا
عضادتان . [ ع ِ دَ ] (ع اِ) تثنیه ٔ عِضادة (در حال رفع). عضادتین . رجوع به عضادة شود.- عضادتاالابزیم ؛ دو جانب زبانه ٔ کمربند. (از اقرب الموارد).- عضادتاالباب ؛ دو بازوی در. (منتهی الارب ). دو چوب دراز دو طرف آن . (از اقرب الموارد). دو چوب بر شکل د...
-
سازو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) sāzu ۱. (زیستشناسی) لیف خرما.۲. [قدیمی] ریسمانی که از لیف خرما بافته شود.۳. [قدیمی] ریسمان علفی محکم.۴. [قدیمی] نخی رنگین که در نجاری موقع اره کردن چوب و تخته برای آنکه راست بریده شود به کار میبرند: ◻︎ از راستی چنانکه ره او را / گویی زدهست...
-
سارو
لغتنامه دهخدا
سارو. (اِ) صاروج . (جهانگیری ) (برهان ). و آن آهک رسیده ٔ با چیزهاآمیخته است که بر آب انبار و حوض و امثال آن مالند.(برهان ) (آنندراج ). چار، ساروج . (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ لغت نامه ). آهک و خاکستر در هم آمیخته نظیر سیمان امروز. ساخن . ...
-
مشط
لغتنامه دهخدا
مشط. [م ُ ] (اِ) خرک در اصطلاح موسیقی ، تکیه گاه زه ها و وترها و یا سیمهاست . قسمت سفلای آلات ذوات الاوتار و رودجامگان که بر کاسه قرار دارد، مقابل انف که در بالاست . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). خرک . (فرهنگ فارسی معین ): مشط عود؛ شبیه باشد به مسطره ...
-
عضادة
لغتنامه دهخدا
عضادة. [ ع ِ دَ ](ع اِ) عضادة الشی ٔ؛ جانب آن چیز. (منتهی الارب ). عضادةالطریق ؛ جانب راه . (از اقرب الموارد). || بازوی در. (دهار). هر یک از دو چوب که در دو جانب در نصب کنند. بازوی در. (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به عضادتان و عضادتین شود. ج ، عضادات ...
-
مسطر
لغتنامه دهخدا
مسطر. [ م ِ طَ ] (ع اِ) خطکش .(دهار) (مهذب الاسماء) (السامی ) (زمخشری ). آلت خطکشی . (آنندراج ). سطرآرای هندسی که بدان خطهای راست و مستقیم می کشند. (ناظم الاطباء). مسطرة. ج ، مَساطر. (مهذب الاسماء) (دهار). جوی از تشبیهات اوست و با لفظ خوردن و بستن و ...
-
سازو
لغتنامه دهخدا
سازو. (اِ) ریسمانی است در غایت استحکام که از لیف خرما باشد. (جهانگیری ) (برهان ) (رشیدی ) (شعوری ) (آنندراج ). و آن به کمبار معروف و موسوم است . (جهانگیری ).و در کشتی او را بکار برند و مجرمان و دزدان را بدان به حلق کشند. (جهانگیری ) (برهان ) (شعوری )...