کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مسطر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مسطر
/mastar/
معنی
۱. سطرآرا؛ خطکش.
۲. صفحهای مقوایی که کاتبان بر آن بهجای سطر بندهایی از نخ باریک میدوختند. آن را زیر ورق کاغذ میگذاشتند و فشار میدادند تا جای نخها بر ورق کاغذ بیفتد و بر آن خط راست بنویسند.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مسطر
فرهنگ فارسی معین
(مَ طَ) [ ع . ] (اِ.) خط کش . ج . مساطر.
-
مسطر
فرهنگ فارسی معین
(مَ سَ طَّ) [ ع . ] (اِمف .) نوشته شده .
-
مسطر
لغتنامه دهخدا
مسطر. [ م َ طَ ] (ع اِ) صفحه ٔ کاغذ چندلائی که به روی آن بندهایی از ریسمان باریک سخت تافته ، مانند خطهای راست کشیده و دوخته اند و به اعانت آن کاغذ کتابت را خط می کنند. (ناظم الاطباء). وسیله ٔ ایجاد سطرها در صفحه ٔ کاغذ بدون خط : ای معنی را نظم خردسنج...
-
مسطر
لغتنامه دهخدا
مسطر. [ م ِ طَ ] (ع اِ) خطکش .(دهار) (مهذب الاسماء) (السامی ) (زمخشری ). آلت خطکشی . (آنندراج ). سطرآرای هندسی که بدان خطهای راست و مستقیم می کشند. (ناظم الاطباء). مسطرة. ج ، مَساطر. (مهذب الاسماء) (دهار). جوی از تشبیهات اوست و با لفظ خوردن و بستن و ...
-
مسطر
لغتنامه دهخدا
مسطر. [ م ُ س َطْ طَ ] (ع ص ) نعت مفعولی از تسطیر. نوشته شده و نوشته و مکتوب . (ناظم الاطباء). و رجوع به تسطیر شود : تا هیچکسی دیدی کآیات قران راجز من به خط ایزد بنمود مسطر. ناصرخسرو.آنگاه بپرسیدم از ارکان شریعت کاین پنج نماز از چه سبب گشت مسطر.ناصرخ...
-
مسطر
لغتنامه دهخدا
مسطر. [ م ُ س َطْ طِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از تسطیر.رجوع به تسطیر شود. برگماشته . (منتهی الارب ). برگماشته و مشرف بر چیزی . (ناظم الاطباء). || متسلط و مسیطر. (اقرب الموارد). باتسلط. || حافظ و نگهبان . || مختار. (ناظم الاطباء).
-
مسطر
لغتنامه دهخدا
مسطر. [م ُ طِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از اسطار. خطاکننده در قرائت خویش . (از اقرب الموارد). و رجوع به اسطار شود.
-
مسطر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: مساطر] ‹مسطره› [قدیمی] mastar ۱. سطرآرا؛ خطکش.۲. صفحهای مقوایی که کاتبان بر آن بهجای سطر بندهایی از نخ باریک میدوختند. آن را زیر ورق کاغذ میگذاشتند و فشار میدادند تا جای نخها بر ورق کاغذ بیفتد و بر آن خط راست بنویسند.
-
مسطر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mosattar ۱. نوشتهشده.۲. خطکشیشده.
-
واژههای مشابه
-
جدول مسطر
لغتنامه دهخدا
جدول مسطر. [ ج َدْ وَ ل ِ م ُ طَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از خطوط سطر است . (از آنندراج ) : خامه چون سازد حدیث ریزش دستش رقم میشود در جدول مسطر روان آب طلا.شفیع اثر (از آنندراج ).
-
واژههای همآوا
-
مستر
فرهنگ فارسی معین
(مُ سَ تَّ) [ ع . ] (اِمف .) پوشیده شده ، پنهان گشته .
-
مستر
لغتنامه دهخدا
مستر. [ م ِ ت َ ](ع اِ) پوشش . (منتهی الارب ). پرده . (ناظم الاطباء).
-
مستر
لغتنامه دهخدا
مستر. [ م ُ س َت ْ ت َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از تستیر. پوشیده . (دهار). پوشیده شده . (از غیاث ) (اقرب الموارد). ستیر. مصون . رجوع به تستیر شود : ای گشته چو آفتاب تابان از سایه ٔ نور خور مستر. ناصرخسرو.پیدا چو تن تو است تنزیل تأویل در او چو جان مستر. ن...