کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مسطح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مسطح
/mosattah/
معنی
۱. پَهن و هموار؛ چیزی که روی آن پهن و هموار باشد.
۲. گسترده و پَهنشده.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. پهن، تخت، صاف، مستوی، هاموار، هموار ≠ ناصاف
۲. طراز ≠ نامسطح
برابر فارسی
هموار
دیکشنری
even, flat, horizontal, plane, superficial, table, tabular
-
جستوجوی دقیق
-
مسطح
واژگان مترادف و متضاد
۱. پهن، تخت، صاف، مستوی، هاموار، هموار ≠ ناصاف ۲. طراز ≠ نامسطح
-
مسطح
فرهنگ واژههای سره
هموار
-
مسطح
فرهنگ فارسی معین
(مُ سَ طّ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - هموار، صاف . 2 - گسترده ، پهن شده .
-
مسطح
لغتنامه دهخدا
مسطح . [ م َ طَ ] (ع اِ) جرین و جای خشک کردن خرما. (از اقرب الموارد). مِسطح . و رجوع به مِسطح شود.
-
مسطح
لغتنامه دهخدا
مسطح . [ م ِ طَ ] (اِخ ) أثاثةبن عبادبن المطلب بن عبدمناف ، مکنی به ابوعباد. از قبیله ٔ قریش و صحابی بود و از شجاعان اشراف به شمار میرفت و در بدر و احد نیز همراه پیغمبر (ص ) شرکت داشت . تولدش به سال 22 قبل از هجرت و درگذشتش در سال 32هَ .ق . رخ داد. ...
-
مسطح
لغتنامه دهخدا
مسطح . [ م ِ طَ ] (ع اِ) جرین و جای خرما خشک کردن . || ستون خرگاه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || سنگ صافی که گرداگرد آن را از سنگ برآورند تا آب در آن فراهم آید. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || کوزه ای است یک پهلو که ...
-
مسطح
لغتنامه دهخدا
مسطح . [ م ُ س َطْ طَ ] (ع ص ) نعت مفعولی از تسطیح . رجوع به تسطیح شود. هموارشده . (از اقرب الموارد). پهن و گسترده شده . (غیاث ). برابر و هموار و پهن . (ناظم الاطباء). گسترده . راست . تخت . هموارکرده . هم طرازشده . صاف . مستوی : نقاش چابکدست از قلم ص...
-
مسطح
لغتنامه دهخدا
مسطح . [ م ُ س َطْ طِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از تسطیح . آن که برابر و هموار می کند. (ناظم الاطباء). رجوع به تسطیح شود.
-
مسطح
دیکشنری عربی به فارسی
جدول بندي کردن
-
مسطح
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mosattah ۱. پَهن و هموار؛ چیزی که روی آن پهن و هموار باشد.۲. گسترده و پَهنشده.
-
مسطح
دیکشنری فارسی به عربی
سهل , شقة , طائرة
-
واژههای مشابه
-
مسطح کردن
واژگان مترادف و متضاد
صاف کردن، هموار کردن، تخت کردن ≠ ناهموار کردن
-
plane angle
زاویۀ مسطح
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی نقشهبرداری] شکلی که از تقاطع دو نیمخط پایانیافته در نقطۀ تقاطع به دست میآید
-
کاف مسطح
لغتنامه دهخدا
کاف مسطح . [ ف ِم ُ س َطْ طَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) به اصطلاح لولیان (لوطیان ) فرج . (آنندراج از بهار عجم ) : خامه اش کامد کلید مخزن اسرار کون ساخت آن کاف مسطح قفل گنج شایگان .ظهوری (از آنندراج ).