کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مسروف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مسروف
لغتنامه دهخدا
مسروف . [ م َ ] (ع ص ) برگ درخت که آن را «سرفة» خورده باشد و سرفه مور سفید را خوانند. (آنندراج ) (از اقرب الموارد). چوب کرم خورده . (ناظم الاطباء). و رجوع به سرف و سرفة شود.
-
واژههای همآوا
-
مصروف
واژگان مترادف و متضاد
۱. صرفشده، بهکارفته، مصرفشده، بهمصرفرسیده ۲. منصرف
-
مصروف
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) صرف شده ، خرج شده .
-
مصروف
لغتنامه دهخدا
مصروف . [ م َ ] (ع ص ) بازگردانیده شده . (غیاث ) (آنندراج ). برگردانده شده . (یادداشت مؤلف ). معطوف بکاربرده شده . بکاررفته : تعاقب هردو [ شب و روز ] بر فانی گردانیدن جان ... مصروف است . (کلیله و دمنه ). و همت وی [ شاپور ] همه ساله مصروف بودی به گشا...
-
مصروف
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] masruf ۱. صرفشده؛ بهمصرفرسیده.۲. [قدیمی] هرچیز خالص که با چیز دیگر مخلوط و آغشته نشده باشد.
-
جستوجو در متن
-
مسروفة
لغتنامه دهخدا
مسروفة. [ م َ ف َ ] (ع ص ) شاة مسروفة؛ گوسفند که گوش وی را از بیخ کنده باشند. (از اقرب الموارد). رجوع به مسروف و سرف شود.