کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مسرور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مسرور
/masrur/
معنی
شاد؛ شادمان؛ خوشحال.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
بانشاط، خرم، خشنود، خندان، خوش، خوشحال، خوشوقت، دلشاد، سرحال، سرخوش، شاد، شادان، شادمان، محظوظ، مشعوف ≠ مغموم
برابر فارسی
شادمان
دیکشنری
cheerful, cheery, gay, glad, happy, jocund, joyful
-
جستوجوی دقیق
-
مسرور
واژگان مترادف و متضاد
بانشاط، خرم، خشنود، خندان، خوش، خوشحال، خوشوقت، دلشاد، سرحال، سرخوش، شاد، شادان، شادمان، محظوظ، مشعوف ≠ مغموم
-
مسرور
فرهنگ نامها
(تلفظ: masrur) (عربی) شاد ، خوشحال .
-
مسرور
فرهنگ واژههای سره
شادمان
-
مسرور
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) شادمان ، خوشحال .
-
مسرور
لغتنامه دهخدا
مسرور. [ م َ ] (اِخ ) مکنی به ابوعبدالرحمان . رجوع به ابوعبدالرحمان شود.
-
مسرور
لغتنامه دهخدا
مسرور. [ م َ ] (ع ص ) ناف بریده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ناف زده . مقطوع السرة. یقال : وُلد الرسول (ص ) مختوناً مسروراً. (امتاع الاسماع مقریزی ). || فرِح . (اقرب الموارد). شاد. (آنندراج ). شادکرده . (دهار). شادان . شادمان . شادمانه . خوشحا...
-
مسرور
لغتنامه دهخدا
مسرور. [ م َ] (اِخ ) ابن محمد طالقانی ، مکنی به ابوالفضل . از شعرای دوره ٔ آل سبکتکین بود که برخی از اشعار او را عوفی نقل کرده است . رجوع به لباب الالباب ج 2 ص 42 شود.
-
مسرور
دیکشنری عربی به فارسی
محظوظ , خرسند , خوشحال , شاد , خوشرو , مسرور , خوشنود
-
مسرور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] masrur شاد؛ شادمان؛ خوشحال.
-
مسرور
دیکشنری فارسی به عربی
مسرور
-
واژههای مشابه
-
مسرور شدن
واژگان مترادف و متضاد
شادشدن، بانشاط شدن، شادمان گشتن، مشعوفشدن، خوشحال شدن
-
مسرور کردن
واژگان مترادف و متضاد
شاد کردن، خوشحال کردن، شادمان کردن، مشعوف کردن ≠ مغموم کردن، غمگین ساختن
-
مسرور شد
دیکشنری فارسی به عربی
اِرتاحَ
-
مسرور کرد او را
دیکشنری فارسی به عربی
أَثْلَجَ صَدْرَهُ