کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مسرف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مسرف
/mosref/
معنی
کسی که بیاندازه خرج میکند؛ اسرافکننده.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
اسرافکننده، اسرافگر، اسرافگرا، اسرافکار، بادبهدست، متلف، خراج، گشادباز، مبذر، ولخرج ≠ مقتصد
دیکشنری
extravagant, lavish, prodigal, thriftless, wasteful, waster, wastrel
-
جستوجوی دقیق
-
مسرف
واژگان مترادف و متضاد
اسرافکننده، اسرافگر، اسرافگرا، اسرافکار، بادبهدست، متلف، خراج، گشادباز، مبذر، ولخرج ≠ مقتصد
-
مسرف
فرهنگ فارسی معین
(مُ رِ) [ ع . ] (اِفا.) اسراف کننده ، ولخرج .
-
مسرف
لغتنامه دهخدا
مسرف . [ م ُ رِ ] (اِخ ) لقبی که مردم مدینه پس از وقعه ٔ حَرَّة به مسلم بن عقبه ٔ مری دادند بدان جهت که در آن جنگ از حد درگذشته بود. (از منتهی الارب ) (ازالاعلام زرکلی ). و رجوع به مسلم (ابن عقبه ...) شود.
-
مسرف
لغتنامه دهخدا
مسرف . [ م ُرِ ] (ع ص ) تجاوزکننده از حد. افراطکننده . (از اقرب الموارد). گزافه کار. مفرط. زیاده رو. از حد درگذرنده و گزاف کار. (دهار). || آن که در ارتکاب گناهان و خطاها و اثمها زیاده روی کند. (از اقرب الموارد) : اًِن اﷲ لایهدی ة من هو مسرف کذاب . (ق...
-
مسرف
دیکشنری عربی به فارسی
فراواني , وفور , ولخرجي , اسراف کردن , ولخرجي کردن , افراط کردن , فراوان , وافر , سرشار , ساري , لبريز , سرشار ساختن
-
مسرف
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mosref کسی که بیاندازه خرج میکند؛ اسرافکننده.
-
واژههای مشابه
-
مُسْرِفٌ
فرهنگ واژگان قرآن
اسراف کار (اسراف :خارج شدن از حد اعتدال و تجاوز از حد در هر عملي که انسان انجام ميدهد)
-
واژههای همآوا
-
مصرف
واژگان مترادف و متضاد
استعمال، استفاده، صرف، کاربرد
-
مصرف
فرهنگ واژههای سره
گسارش، کاربرد، کارکرد
-
مصرف
فرهنگ فارسی معین
(مَ رَ) [ ع . ] (اِ.) محل خرج و صرف . ج . مصارف .
-
مصرف
لغتنامه دهخدا
مصرف . [ م َ رَ ] (ع اِ) جای بازگشتن . (یادداشت مؤلف ).مَصْرِف . || خرج و صرف . (ناظم الاطباء). مصرف به معنی صرف کردن که معمولاً به فتح راء تلفظ کنندبه کسر راء است زیرا عین مضارع آن مکسور است . (از نشریه ٔ دانشکده ٔ ادبیات تبریز سال 2 شماره ٔ 1 ص 26...
-
مصرف
لغتنامه دهخدا
مصرف . [ م ُ رِ ] (ع ص ) صرف کننده . (از غیاث ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
مصرف
لغتنامه دهخدا
مصرف . [م َ رِ ] (ع اِ) محل بازگشت . (ناظم الاطباء). جای بازگشت . (منتهی الارب ). معدل . (یادداشت مؤلف ). || جای گریز. (ترجمان القرآن جرجانی ص 89). || خلاص و رهایی از بدبختی . (ناظم الاطباء). ج ، مصارف . || در عبارت زیر از فارسنامه جای بازگرداندن آب...