کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مسرع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مسرع
/mosre'/
معنی
۱. شتابنده؛ شتابکننده؛ سریع.
۲. تیزرو؛ چستوچالاک.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مسرع
فرهنگ فارسی معین
(مُ رِ) [ ع . ] (اِفا.) شتاب کننده .
-
مسرع
لغتنامه دهخدا
مسرع . [ م ِ رَ ] (ع ص ) مرد شتابنده بسوی خیر یا شر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
مسرع
لغتنامه دهخدا
مسرع . [ م ُ رِ ] (ع ص ) کوشنده در سیر و حرکت .(از اقرب الموارد). شتاب کننده . (غیاث ) (آنندراج ). شتابان و چست و چالاک و جلد و تیز. (ناظم الاطباء). و رجوع به اسراع شود : نامه فرمودیم با رکابداری مسرع تا از آنچه ایزد عز و جل میسر کرد... واقف شده آید....
-
مسرع
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mosre' ۱. شتابنده؛ شتابکننده؛ سریع.۲. تیزرو؛ چستوچالاک.
-
واژههای همآوا
-
مصرع
واژگان مترادف و متضاد
لت، مصراع، نیمبیت
-
مصراً
فرهنگ فارسی معین
(مُ صِ رَّ نْ) [ ع . ] بااصرار، باتأکید.
-
مصرع
فرهنگ فارسی معین
(مُ صَ رَّ) [ ع . ] (اِمف .) بیتی که هر دو مصراعش قافیه دار باشد.
-
مصرع
لغتنامه دهخدا
مصرع . [ م َ رَ ] (ع اِ) جای افکندن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || کُشتی جای . (منتهی الارب ) (آنندراج ). جای کشتی . (ناظم الاطباء). کشتی گاه . ج ، مصارع . (دهار) (مهذب الاسماء) (السامی فی الاسامی ). || کنایه از قتلگاه یا محل وفات کسی...
-
مصرع
لغتنامه دهخدا
مصرع . [ م َ رَ ] (ع مص ) افکندن بر زمین . (منتهی الارب ) (آنندراج ). صرع . (ناظم الاطباء). افکندن . رجوع به صرع شود.
-
مصرع
لغتنامه دهخدا
مصرع . [ م ِ رَ ] (ع اِ)نیمه ٔ در. (منتهی الارب ). یک تخته از دو تخته ٔ در. (ناظم الاطباء). مصراع . لت در. یک لخت از در دولختی . لنگه ٔ در. || (اصطلاح عروض ) نیمه ای از دو نیمه ٔ بیت که در حرکات و سواکن به هم نزدیک باشند. نیمه ٔ شعر. (منتهی الارب ). ...
-
مصرع
لغتنامه دهخدا
مصرع . [ م ُ ص َرْ رَ ] (ع ص ) برزمین افکنده . (ناظم الاطباء). || (اصطلاح بدیع) بیتی را گویند که در هر دو مصراع قافیت نگاه داشته آید. (حدائق السحر فی دقایق الشعر). بیتی باشد که عروض و ضرب آن در وزن و حروف قافیت متفقند. (از المعجم فی معاییر اشعار العج...
-
مصرع
لغتنامه دهخدا
مصرع . [ م ُ ص َرْ رِ ] (ع ص ) آنکه به سختی بر زمین می افکند. (ناظم الاطباء).
-
مصرع
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mosarra' ۱. (ادبی) بیتی که هر دو مصراعش قافیه داشته باشد.۲. [قدیمی] برزمینافکنده.