کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مسخره وار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مسخره وار
دیکشنری فارسی به عربی
مرن
-
واژههای مشابه
-
مسخره کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. استهزا کردن، تمسخر کردن، ریشخند کردن، بهسخره گرفتن ۲. دست انداختن
-
farce player
مسخرهگر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[هنرهای نمایشی] بازیگر نمایشهای مسخرهگری
-
farce
مسخرهگری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[هنرهای نمایشی] نوعی نمایش خندهدار مبتنی بر رویدادهای جزئی بیمعنا و موقعیتهای مضحک و اعمال پرسروصدا
-
مسخره کردن
فرهنگ واژههای سره
ریشخند کردن
-
مسخره کردن
لغتنامه دهخدا
مسخره کردن . [ م َ خ َ رَ / رِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مضحکه کردن . ریشخند نمودن . استهزا کردن . فسوس نمودن . افسوس کردن . اضحوکه قرار دادن : تو روح را مسخره کرده ای . (سایه روشن صادق هدایت ص 19).
-
مسخره آمیز
لغتنامه دهخدا
مسخره آمیز. [ م َ خ َ رَ / رِ ] (ن مف مرکب ) درخور سخره . شایسته ٔمسخره کردن . درخور استهزاء. و رجوع به مسخره شود.
-
مسخره بازی
لغتنامه دهخدا
مسخره بازی . [ م َ خ َ رَ / رِ] (حامص مرکب ) مسخره درآوردن . رجوع به مسخره شود.
-
مسخره امیز
دیکشنری فارسی به عربی
سخرية , مضحک
-
مسخره کردن
دیکشنری فارسی به عربی
اختبار , اهج , طفل
-
مسخره بازی
لهجه و گویش تهرانی
ریشخند
-
short farcical play
مسخرهگری کوتاه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[هنرهای نمایشی] نوعی نمایش کوتاه خندهدار مبتنی بر رویدادهای جزئی بیمعنا و موقعیتهای مضحک و اعمال پرسروصدا
-
سخن مسخره امیز گفتن
دیکشنری فارسی به عربی
سخرية
-
ادم لوده و مسخره
دیکشنری فارسی به عربی
حلوي