کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مسخر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مسخر
/mosaxxar/
معنی
۱. تسخیرشده؛ تصرف شده.
۲. رام و مطیع.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. تسخیر، تصرف، فتح
۲. رام، مطیع
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مسخر
واژگان مترادف و متضاد
۱. تسخیر، تصرف، فتح ۲. رام، مطیع
-
مسخر
فرهنگ فارسی معین
(مُ سَ خَّ) [ ع . ] (اِمف .) تسخیر شده .
-
مسخر
لغتنامه دهخدا
مسخر. [ م َ خ َ ] (ع مص ) مصدر میمی است از سخر. استهزاء کردن . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). رجوع به سخر و سخرة شود.
-
مسخر
لغتنامه دهخدا
مسخر. [ م ُ س َخ ْ خ َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از تسخیر. رام و فرمان بردار کرده شده و مطیع. (غیاث ). تذلیل شده و هر مقهوری که در خود قدرت رهایی از قهر را نداشته باشد. (از اقرب الموارد). رام کرده .(دهار). رام گشته . فرمانبردارشده . (صراح ). مغلوب و مقهور ...
-
مسخر
لغتنامه دهخدا
مسخر. [ م ُ س َخ ْ خ ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از تسخیر. تسخیرکننده . || تکلیف کننده کسی را به کاری بدون مزد. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). || مطیع ومنقاد کننده . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ).- مسخرالریاح ؛ از صفات باری تعالی . و رجوع به تس...
-
مسخر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mosaxxar ۱. تسخیرشده؛ تصرف شده.۲. رام و مطیع.
-
واژههای مشابه
-
مُسَخَّرِ
فرهنگ واژگان قرآن
تسخیر شده
-
مسخر ساختن
واژگان مترادف و متضاد
تسخیر کردن، بهتصرف درآوردن، تصرف کردن، مسخر کردن، گشودن، به تسخیر خود درآوردن
-
مسخر شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. تسخیر شدن، به تصرف درآمدن ۲. فرمانبردارشدن، مطیع شدن، رام شدن
-
مسخر کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. تسخیر کردن، بهتصرف درآوردن، تصرف کردن، مسخر ساختن، گشودن، به تسخیر خود درآوردن، مسخر گرداندن، مسخر گردانیدن ۲. تحت انقیادخود درآوردن، مطیع کردن، فرمانبردار کردن
-
مسخر شدن
فرهنگ فارسی معین
( ~. شُ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) مغلوب شدن .
-
مسخر کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص م .) فتح کردن ، تسخیر کردن .
-
واژههای همآوا
-
مصخر
لغتنامه دهخدا
مصخر. [ م ُ خ ِ ] (ع ص ) مکان مصخر؛ جای سنگناک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مکان صخر. (منتهی الارب ).