کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مسح کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مسح کردن
لغتنامه دهخدا
مسح کردن . [ م َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بسودن . لمس کردن . مس کردن . تمسح . مسح . (از منتهی الارب ). و رجوع به مسح شود. || در اصطلاح فقهی ، در وضو مالیدن کف دست تر بر سر و دو پا. رجوع به مسح شود: تیمم ؛ مسح کردن دو دست و روی به خاک . (دهار). نثنثة؛ مسح ...
-
جستوجو در متن
-
ممیزی کردن
دیکشنری فارسی به عربی
مسح
-
مساحی کردن
دیکشنری فارسی به عربی
مسح
-
بررسی کردن
دیکشنری فارسی به عربی
مسح
-
بازدید کردن
دیکشنری فارسی به عربی
مراجعة , مسح
-
تمسح
فرهنگ فارسی معین
(تَ مَ سُّ) [ ع . ] (مص م .) 1 - دست مالیدن به چیزی ، مسح کردن . 2 - روغن مالی کردن بدن .
-
مسحة
لغتنامه دهخدا
مسحة. [ م َ ح َ ] (ع اِ) اسم المرة است مصدر مسح را. (از اقرب الموارد). یک مالش . یک بار مسح کردن . رجوع به مسح شود. || اندک . و اثر اندک که از لمس کردن دست نمناک بر روی جسم میماند، و از آن جمله است که گویند: علیه مسحة من جمال أو هزال ؛ یعنی اندکی از...
-
دست نماز گرفتن
لغتنامه دهخدا
دست نماز گرفتن . [ دَ ن َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) وضوء. توضؤ. آبدست کردن . شستن دست ها و روی و مسح کردن سر و پاها نماز خواندن را.
-
قشو
لغتنامه دهخدا
قشو. [ ق َش ْوْ ] (ع مص ) پوست باز کردن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ): قشا الحَیَّةَ قشواً؛ پوست باز کرد از مار (منتهی الارب )، نزع عنها لباسها. (اقرب الموارد). || برکندن پوست از درخت و جز آن و دست فرومالیدن بر آن تا برگش فروریزد. (اقرب الموارد) (م...
-
رمث
لغتنامه دهخدا
رمث . [ رَ ] (ع مص ) اصلاح کردن چیزی . (منتهی الارب ). اصلاح کاری . (از اقرب الموارد). || مالیدن به دست . (منتهی الارب ). مسح کردن به دست . || رمث چیزی ؛ دزدیدن آن . || رمث چیزی به چیزی ؛ به هم درآمیختن آنها. (از اقرب الموارد).
-
نثنثة
لغتنامه دهخدا
نثنثة. [ ن َ ن َ ث َ ] (ع مص ) بسیار خوی آوردن اندام .(منتهی الارب ). بسیار عرق کردن . (از ناظم الاطباء). || تراویدن خیک . (منتهی الارب ). تراوش کردن خیک . (از ناظم الاطباء). || مسح کردن دست را. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).
-
مَسْحاً
فرهنگ واژگان قرآن
مسح کردن - لمس نمودن (کلمه مسح به معناي کشيدن دست و يا هر عضو ديگری به عنوان لمس کننده به لمس شونده ، بدون هیچ حائلی و با اختیار است ،. مسحت الشيء و مسحت بالشيء هر دو به يک معنا است با این تفاوت که اگر بدون حرف با استعمال شود ، و شيء ملموس را مفعول ...
-
پشت ریش
لغتنامه دهخدا
پشت ریش . [ پ ُ ] (ص مرکب ) مجروح به ظهر(در ستور). دَبر. (تاج المصادر بیهقی ) : بر آن صفت که خر پشت ریش را برریش تفو زنند بتو باد صد هزار تفو. سوزنی .مگر کین فرومایه ٔ زشت کیش بکارش نیاید خر پشت ریش . (بوستان ).ادبار؛ پشت ریش کردن ستور را پالان . مُو...
-
دست نماز
لغتنامه دهخدا
دست نماز. [ دَ ن َ ] (اِ مرکب ) در تداول عامه ، وضو.دست وضو. و با فعل گرفتن صرف شود. کنایه از وضو باشد. (آنندراج ). آبدست . وضو را گویند که شستن روی و دستها و مسح کردن سر و پاها باشد. (برهان ) : این دست نماز شسته از وی و آن روزه بدو گشاده درپی .خاقان...