کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مسحوق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مسحوق
/mashuq/
معنی
۱. ساییدهشده.
۲. کوبیدهشده.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مسحوق
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) ساییده شده ، کوبیده شده .
-
مسحوق
لغتنامه دهخدا
مسحوق . [ م َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از سحق . رجوع به سحق شود. سوده و کوفته یا ریزه ریزه کرده شده . (آنندراج ). بشدت کوفته شده . (از اقرب الموارد). سائیده . نرم شده . آردشده . || دم مسحوق ؛ خون سائل و ریزان . (از اقرب الموارد).
-
مسحوق
دیکشنری عربی به فارسی
پودر , پودر صورت , گرد , باروت , ديناميت , پودر زدن به , گرد زدن به , گرد ماليدن بصورت گرد دراوردن
-
مسحوق
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mashuq ۱. ساییدهشده.۲. کوبیدهشده.
-
جستوجو در متن
-
پودر صورت
دیکشنری فارسی به عربی
مسحوق
-
پودر زدن به
دیکشنری فارسی به عربی
مسحوق
-
گرد زدن به
دیکشنری فارسی به عربی
مسحوق
-
گرد مالیدن بصورت گرد دراوردن
دیکشنری فارسی به عربی
مسحوق
-
مسحوقة
لغتنامه دهخدا
مسحوقة. [ م َ ق َ ] (ع ص ) تأنیث مسحوق . رجوع به مسحوق و سحق شود.
-
باروت
دیکشنری فارسی به عربی
بارود , مسحوق
-
دینامیت
دیکشنری فارسی به عربی
دينامية , مسحوق
-
پودر
دیکشنری فارسی به عربی
طحين , مسحوق
-
گرد
دیکشنری فارسی به عربی
بطل , طحين , مسحوق
-
زیت المعنم
لغتنامه دهخدا
زیت المعنم . [ زَ تُل ْ م ُ ع َن ْ ن َ ] (ع اِ مرکب ) روغنی است که از مسحوق عنم با روغن زیتون کنند. (ابن البیطار، یادداشت بخط مرحوم دهخدا).