کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مستولی شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مستولی شدن
مترادف و متضاد
استیلا یافتن، تسلط یافتن، دست یافتن، چیرهشدن، فایق آمدن، مسلط شدن
دیکشنری
override, overcome, possess
-
جستوجوی دقیق
-
مستولی شدن
واژگان مترادف و متضاد
استیلا یافتن، تسلط یافتن، دست یافتن، چیرهشدن، فایق آمدن، مسلط شدن
-
واژههای مشابه
-
مستولی ساختن
واژگان مترادف و متضاد
مسلط ساختن، استیلا دادن، فایق کردن
-
جستوجو در متن
-
prevail
دیکشنری انگلیسی به فارسی
غالب شدن پیروز شدن چیره شدن، چیره شدن، شایع شدن، چربیدن، مستولی شدن، غالب امدن
-
prevails
دیکشنری انگلیسی به فارسی
غالب است، چیره شدن، شایع شدن، چربیدن، مستولی شدن، غالب امدن
-
استیلا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: استیلاء] 'estilā مستولی شدن؛ دست یافتن؛ چیره شدن؛ پیروز شدن؛ چیرگی.
-
چیره شدن
واژگان مترادف و متضاد
فایق آمدن، پیروز شدن، مستولی شدن، تسلط یافتن، استیلایافتن، غلبه یافتن ≠ مغلوب شدن
-
مسلط شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. چیرهشدن، غالب شدن، فایق شدن، مستولی شدن، استیلا یافتن، فایق آمدن، سلطه یافتن ۲. اشرافیافتن، ماهر شدن ۳. مشرف شدن
-
حاکم شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. فرمان رواگشتن، والی شدن، حکمران شدن ۲. غالب شدن، چیره شدن، مسلط گشتن، ۳. مستولی شدن، فراگرفتن، حکمفرما شدن ۴. حق خود را گرفتن، برنده شدن
-
predominating
دیکشنری انگلیسی به فارسی
غالب، مستولی شدن بر، قاطع بودن، نفوذ قاطع داشتن، مسلط بودن، چربیدن
-
predominates
دیکشنری انگلیسی به فارسی
غالب است، مستولی شدن بر، قاطع بودن، نفوذ قاطع داشتن، مسلط بودن، چربیدن
-
predominated
دیکشنری انگلیسی به فارسی
غالب بود، مستولی شدن بر، قاطع بودن، نفوذ قاطع داشتن، مسلط بودن، چربیدن
-
توثب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tavassob ۱. برجستن.۲. بهستم بر کسی یا چیزی مستولی شدن.
-
predominate
دیکشنری انگلیسی به فارسی
قاطع بودن، مستولی شدن بر، نفوذ قاطع داشتن، مسلط بودن، چربیدن، دارای نفوذ نجومی