کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مستوری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مستوری
مترادف و متضاد
۱. پوشیدگی
۲. پردهنشینی
۳. پاکدامنی، عفت، پارسایی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مستوری
واژگان مترادف و متضاد
۱. پوشیدگی ۲. پردهنشینی ۳. پاکدامنی، عفت، پارسایی
-
مستوری
لغتنامه دهخدا
مستوری . [ م َ ] (حامص ) مستور بودن . پوشیده بودن . پنهان بودن . مخفی بودن .درپردگی . پوشیدگی . شرم . (ناظم الاطباء) : هر که با مستان نشیند ترک مستوری کندآبروی نیکنامان در خرابات آب جوست . سعدی .سعدیا مستی و مستوری بهم نایند راست شاهدان بازی فراخ و ص...
-
مستوری
لغتنامه دهخدا
مستوری . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) آتش از آتش زنه بیرون آوردن خواهنده . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به استیراء شود.
-
واژههای مشابه
-
مستوری و مستی
فرهنگ گنجواژه
مستی در خفا، عیش پنهانی.
-
جستوجو در متن
-
عریانی
واژگان مترادف و متضاد
برهنگی، عوری، لختی ≠ پوشیدگی، مستوری
-
لختی
واژگان مترادف و متضاد
برهنگی، عریانی، عوری ≠ پوشیدگی، مستوری
-
برهنگی
واژگان مترادف و متضاد
عریانی، عوری، لختی ≠ پوشیدگی، مستوری
-
پوشیدگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) pušidegi ۱. حالت هرچیز پوشیده.۲. مستوری.
-
گیسوبریده
لغتنامه دهخدا
گیسوبریده . [ ب ُ دَ/ دِ ] (ن مف مرکب ) گیس بریده . کنایه از زن بی حیا و در تداول عامه دشنامی است . زن بی حیای هرزه چانه . (از بهارعجم ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) : پوشیده جامه دختر رز، ته نما ببین مستوری لباسی گیسوبریده را. واله هروی (از بهار ...
-
پریرو
لغتنامه دهخدا
پریرو. [ پ َ ] (ص مرکب ) پریروی . که روی چون پری دارد. پریچهر. پریچهره . پری رخ . خوبرو. زیبارو : ز هر شهری سپهداری و شاهی ز هر مرزی پریروئی و ماهی . فخرالدین اسعد (ویس و رامین ).پریرو تاب مستوری نداردچو دربندی ز روزن سر برآرد.شیخ محمود شبستری .
-
تنگ خوی
لغتنامه دهخدا
تنگ خوی . [ ت َ ] (ص مرکب ) تنگ خو : جهان تنگ دیدیم بر تنگ خوی مراآز و زفتی نکرد آرزوی . فردوسی .جان را به وداع آفرینش از عالم تنگ خوی شستیم . خاقانی .سعدیا مستی و مستوری بهم نایند راست شاهدان بازی فراخ و صوفیان بس تنگ خوی .سعدی .
-
غالب شدن
لغتنامه دهخدا
غالب شدن . [ ل ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) چیره گشتن . اعتلاء. غالب گردیدن : تا اشتها غالب نشود چیزی نخورند. (گلستان ). و عنفوان شبابم غالب شدی . (گلستان ).صبر معشوق و عشق غالب شدتا بدسته ٔ درفش غایب شد. سعدی (هزلیات ).عشق غالب شد و از گوشه نشینان صلاح نام...
-
غمازی کردن
لغتنامه دهخدا
غمازی کردن . [ غ َم ْ ما ک َ دَ ] (مص مرکب ) سعایت . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). سخن چینی کردن . غَمز. اِمغال . (منتهی الارب ). رجوع به غَمز و غَمّاز شود : حدیث عشق تو پیدا نکردمی بر خلق گر آب دیده نکردی به گریه غمازی . سعدی (بدایع).میسرت نشود عاشقی و ...