کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مستوبد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مستوبد
لغتنامه دهخدا
مستوبد.[ م ُ ت َ ب ِ ] (ع ص ) نادان و جاهل نسبت به مکان . || بدحال . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
بدحال
لغتنامه دهخدا
بدحال . [ ب َ ] (ص مرکب ) بدروز و بدبخت . مقابل خوشحال . (آنندراج ). بدحالت . (ناظم الاطباء). دَقَع. وَدْب . مُسْتَوبِد. (منتهی الارب ). ممتحن . (لغت ابوالفضل بیهقی ). که حالش بد است . سَی َّءالحال . که مرضی سنگین و نزدیک به مرگ دارد. (یادداشت مؤلف ...