کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مستهل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مستهل
/mostahal[l]/
معنی
۱. ماه نو که نمودار و آشکار شده.
۲. [مجاز] ابتدای ماه.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مستهل
لغتنامه دهخدا
مستهل . [ ] (اِخ ) ابن الکمیت بن زید اسدی مملوک . و او را پنجاه ورقه شعر است . (از فهرست ابن الندیم ). از اهالی کوفه بود و بر ابوالعباس سفاح در انبار وارد شد و نخست او را زندانی کردندو سپس آزاد گشت و در حدود سال 150 هَ . ق . درگذشت . (از الاعلام زرکل...
-
مستهل
لغتنامه دهخدا
مستهل . [ م ُ ت َ هََ ل ل ] (ع ص ) شمشیر که از غلاف کشیده باشند. || هلال که هویدا شده باشد. (از اقرب الموارد). ماه نو نمودار و آشکار. (ناظم الاطباء). || (اِ) مستهل شهر؛ اول آن . غره ٔ آن . (یادداشت مرحوم دهخدا) : چون عزم کردند به تاریخ نهادن هجرت از ...
-
مستهل
لغتنامه دهخدا
مستهل . [ م ُ ت َ هَِل ل ] (ع ص ) باران که با شدت و همراه بانگ فروریزد. || آسمان که «هلل » یعنی نخستین باران را فروریزد. || کودک که هنگام ولادت صدای گریه ٔخود را بلند کند، و نیز هر متکلمی که صدای خویش را بلند یا کوتاه کند. || قومی که هلال را ببینند. ...
-
مستهل
دیکشنری عربی به فارسی
ابتکار کردن , وارد کردن , تازه وارد کردن , اغاز کردن , بنياد نهادن , نخستين قدم را برداشتن
-
مستهل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: مستهلّ] [قدیمی] mostahal[l] ۱. ماه نو که نمودار و آشکار شده.۲. [مجاز] ابتدای ماه.
-
واژههای همآوا
-
مستحل
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ حَ لّ) [ ع . ] (اِمف .) حلال پنداشته شده .
-
مستحل
لغتنامه دهخدا
مستحل . [ م ُ ت َ ح َل ل ] (ع ص )نعت مفعولی از مصدر استحلال . حلال داشته شده . (اقرب الموارد). حلال پنداشته شده . حلال . رجوع به استحلال شود.
-
مستحل
لغتنامه دهخدا
مستحل . [ م ُ ت َ ح ِل ل ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر استحلال . حلال گیرنده چیزی را. (اقرب الموارد). حلال شمرنده . حلال پندارنده . آنکه چیزی را حلال پندارد. رجوع به استحلال شود. || درخواست کننده از کسی که چیزی را برای او حلال کند. (اقرب الموارد). || که...
-
مستحل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: مستحلّ] [قدیمی] mostahel[l] کسی که به حلالوحرام اهمیت نمیدهد؛ بیبندوبار.
-
جستوجو در متن
-
ابتکار کردن
دیکشنری فارسی به عربی
مستهل
-
تازه وارد کردن
دیکشنری فارسی به عربی
مستهل
-
نخستین قدم را برداشتن
دیکشنری فارسی به عربی
مستهل
-
وارد کردن
دیکشنری فارسی به عربی
ادخل , استيراد , تضمن , مستهل