کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مستنجد با پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مستنجد با
لغتنامه دهخدا
مستنجد با. [ م ُ ت َ ج ِ دُ بِل ْ لاه ] (اِخ ) (الَ ...) ابوالمظفر یوسف بن مقتفی ، سی و دومین خلیفه ٔ عباسی (555 تا 566 هَ .ق ). وی مردی کاردان و زیرک بود و چون به خلافت رسید قواعد نیکو نهاد. در عهد او کار خلفای فاطمی در مصر ضعیف شد و در روزگار پسرش ...
-
مستنجد با
لغتنامه دهخدا
مستنجد با. [ م ُ ت َ ج ِ دُ بِل ْ لاه ] (اِخ ) (الَ ...) یوسف بن محمد، صاحب مغرب اقصی ، پنجمین از سلاطین موحدی در مغرب . رجوع به یوسف (ابن محمد المستنصر...) شود.
-
مستنجد با
لغتنامه دهخدا
مستنجد با. [م ُ ت َ ج ِ دُ بِل لاه ] (اِخ ) (الَ ...) یوسف بن محمدبن معتضد مکنی به ابوالمحاسن ، از خلفای عباسی در مصر و پنجمین فرزند المتوکل علی اﷲ که همگی این فرزندان به خلافت رسیدند. وی به سال 798 هَ . ق . متولد شد و درسال 859 بعد از خلع برادرش الق...
-
جستوجو در متن
-
المستنجد با
لغتنامه دهخدا
المستنجد با. [ اَ م ُت َ ج ِ دُ بِل ْ لاه ] (اِخ ) یوسف بن المتوکل علی اﷲ مکنی به ابوالمحاسن از خلفاء عباسی مصر بود و884 هَ . ق . درگذشت . رجوع به تاریخ الخلفاء سیوطی چ 2 ص 513 و 514 و اعلام زرکلی چ 1 ج 3 ص 1186 و مستنجد باﷲ شود.
-
المستنجد با
لغتنامه دهخدا
المستنجد با. [ اَ م ُ ت َ ج ِ دُ بِل ْ لاه ] (اِخ ) یوسف بن محمد المقتفی لامراﷲ مکنی به ابوالمظفر، (510 - 566 هَ . ق .) سی ودومین خلیفه ٔ عباسی . وی به سال 555 هَ . ق . بخلافت رسید. رجوع به تاریخ الخلفاء سیوطی چ 2 صص 442 - 444 و حبیب السیرچ خیام ج 2 ...
-
اسد
لغتنامه دهخدا
اسد. [ اَ س َ ] (اِخ ) (بنی ...) قبیله ای است از نسل سبا. (انساب سمعانی ص 6). یکی از قبائل بزرگ عرب و مشتمل بر بطون بسیار و جد اعلای این قبیله اسدبن خزیمه است . مسکن قبیله عبارت است از قسمتهائی از نجد که در سمت کرخ واقع گشته . گوینداراضیی که اقامتگاه...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن علی بن المأمون النحوی اللغوی القاضی . یاقوت گوید: او دارای خطی ملیح و عقلی صحیح بود. مولد وی ذی القعده ٔ سال 509 هَ . ق . ووفات به شعبان 586 است . و من از پسر او ابومحمد عبداﷲبن احمد شرح حال احمد خواستم و او جزئی بخط پدر ...
-
آل عباس
لغتنامه دهخدا
آل عباس . [ ل ِ ع َب ْ با ] (اِخ ) نام بطنی از بنی هاشم از نژاد عباس بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف ، عم ّ پیغمبر خاتم (ص ). این نام گاهی بر خلفای عباسی که پس از بنی امیه خلافت یافتند اطلاق میشود. خلفای عباسی از سال 132 تا 656 هَ .ق . خلافت داشته ان...