کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مستملح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مستملح
/mostamlah/
معنی
نمکین.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مستملح
لغتنامه دهخدا
مستملح . [ م ُ ت َ ل َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از استملاح . ملیح . نمکین . (غیاث ). رجوع به استملاح شود.
-
مستملح
لغتنامه دهخدا
مستملح . [ م ُ ت َ ل ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استملاح . ملیح شمرنده کسی را. (از منتهی الارب ). ملیح شمارنده یا ملیح یابنده کسی را یاچیزی را. (از اقرب الموارد). رجوع به استملاح شود.
-
مستملح
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mostamlah نمکین.
-
جستوجو در متن
-
اغرودة
لغتنامه دهخدا
اغرودة. [ اُ دَ ] (ع اِ) سرود. الاغرودة والاغرود؛ الغناء. ج ، اغارید. «طائر مستملح الاغارید». و هی جمعالاغرودة بما یغرد به کالاغنیة. (از اقرب الموارد).
-
خرافة
لغتنامه دهخدا
خرافة. [ خ ُ ف َ ] (اِخ ) نام مردی پری زده از قبیله ٔ عذره بوده است و او آنچه از پریان می دید، نقل می کرد و مردم او را بدورغ می پنداشتند و باورنداشتندی و گفتندی : هذا حدیث خرافة و هی حدیث مستملح کذب . (منتهی الارب ). در اصابه راجع به او آمده است :او ...