کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مستمسک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مستمسک
/mostamsak/
معنی
چیزی که به آن چنگ بزنند؛ بهانه؛ دستآویز.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. آتو، آویزگاه، بهانه، دستاویز، گزک
۲. سند، وسیله
دیکشنری
plea, subterfuge
-
جستوجوی دقیق
-
مستمسک
واژگان مترادف و متضاد
۱. آتو، آویزگاه، بهانه، دستاویز، گزک ۲. سند، وسیله
-
مستمسک
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ س ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - چیزی که به آن چنگ بزنند. 2 - در فارسی ؛ بهانه ، عذر، دستاویز.
-
مستمسک
لغتنامه دهخدا
مستمسک . [ م ُ ت َ س َ ] (ع ص ، اِ) آنچه بدان چنگ زنند. مَعض ّ. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) : عدل شاه مستعان مظلومان ، مستغاث مظلومان و مستمسک مهجوران است . (سندبادنامه ص 112). || بهانه . دست آویز. دلیل . عذر.
-
مستمسک
لغتنامه دهخدا
مستمسک . [ م ُ ت َ س ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استمساک . معتصم و چنگ درزننده . (از اقرب الموارد) (از غیاث ) (از آنندراج ). ج ، مستمسِکون . و رجوع به استمساک شود : أم آتیناهم کتاباً مِن قبله فَهُم به مستمسِکون . (قرآن 21/43).
-
مستمسک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mostamsak چیزی که به آن چنگ بزنند؛ بهانه؛ دستآویز.
-
مستمسک
دیکشنری فارسی به عربی
ذريعة
-
واژههای مشابه
-
مستمسک با
لغتنامه دهخدا
مستمسک با. [ م ُ ت َ س ِ ک ُ بِل ْ لاه ] (اِخ ) (الَ ...) محمدبن احمدبن ابی علی عباسی ، از امیران و خلیفه زادگان خاندان عباسی مصر. وی که فرزند الحاکم بامراﷲ بود به سال 736 هَ . ق . در زمان حیات پدرش ، در زندان برج قلعه درگذشت . (از الاعلام زرکلی ج 6 ...
-
مستمسک با
لغتنامه دهخدا
مستمسک با. [ م ُ ت َ س ِ ک ُ بِل ْ لاه ] (اِخ ) (الَ ...) یعقوب بن عبدالعزیزبن یعقوب بن محمد عباسی ، مکنی به ابوالصبر، پانزدهمین از خلفای عباسی مصر. وی به سال 851 هَ . ق . متولد شد و در سال 903 هَ . ق .بعد از درگذشت پدرش با وی بیعت شد و مدت یازده سال...
-
مستمسک قرار دادن
واژگان مترادف و متضاد
بهانه کردن، دستاویز ساختن، دستاویز قرار دادن
-
جستوجو در متن
-
آویزگان
فرهنگ فارسی معین
( اِ.) پناه ، مستمسک .
-
بهانه کردن
واژگان مترادف و متضاد
دستاویز کردن، دستاویز قرار دادن، مستمسک قرار دادن
-
دستاویز
واژگان مترادف و متضاد
بهانه، توسل، حربه، عذر، گزک، مستمسک
-
آتو
واژگان مترادف و متضاد
۱. ورقبرنده ۲. بهانه، دستاویز، مستمسک