کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مستلزم بریدن سر یا قتل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مستلزم بریدن سر یا قتل
دیکشنری فارسی به عربی
راسمال
-
واژههای مشابه
-
مستلزم بودن
دیکشنری فارسی به عربی
استوجب , تطلب , معني , ميراث , ورط
-
جستوجو در متن
-
capital
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سرمایه، پایتخت، سرمایه، پایتخت، مرکز، سرستون، حرف بزرگ، مستقر، مایه، تنخواه، حرف درشت، راسی، قابل مجازات مرگ، دارای اهمیت حیاتی، عالی، مستلزم بریدن سر یا قتل
-
ذبح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] zebh ۱. گلو بریدن.۲. سر بریدن گاو یا گوسفند.۳. [قدیمی] خفه کردن.۴. (اسم) [قدیمی] کشته؛ سربریده؛ گلوبریده.
-
راسمال
دیکشنری عربی به فارسی
حرف بزرگ , حرف درشت , پايتخت , سرمايه , سرستون , سرلوله بخاري , فوقاني , راسي , مستلزم بريدن سر يا قتل , قابل مجازات مرگ , داراي اهميت حياتي , عالي
-
ختنه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [مٲخوذ از عربی] xatne بریدن پوست یا غلاف سر آلت تناسلی مرد، بنابر رسم اسلام و یهودیت.
-
حز
لغتنامه دهخدا
حز. [ح َ ز ز ] (ع مص ) بریدن . بریدن سر یا اندامی دیگر. (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). قطع. بریدن گیاه و موی و مثل آن . || خراشیدن . خراش دادن . || رخنه در چیزی افکندن . رخنه در چوب افکندن . (تاج المصادر بیهقی ). || افزون شدن در شرف و کرم . || اندازه...
-
قحف
لغتنامه دهخدا
قحف . [ ق َ ] (ع مص ) کاسه ٔ سر بریدن یا شکستن . || یا زدن بر آن . || رسیدن بر کاسه ٔ سر کسی . || خوردن آنچه در کاسه باشد. || بیرون آوردن آنچه در آوند است . || کشیدن اشکنه و جز آن را. || گندم دانه بر باد کردن و بردن هرچه باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج...
-
پیراستن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹پیراییدن، پیراهیدن› pirāstan ۱. برش دادن.۲. تراش دادن.۳. بریدن و کم کردن زیادتی و ناهمواری چیزی برای خوشنما گردانیدن آن، مثل بریدن شاخههای زائد درخت، یا زدن موی سر: ◻︎ روی گل سرخ بیاراستند / زلفک شمشاد بپیراستند (منوچهری: ۱۶۱)، ◻︎ سرو...
-
تقصیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] taqsir ۱. (حقوق) کوتاهی کردن؛ در کاری کوتاهی، سستی، و خطا کردن.۲. (اسم) گناه.۳. (فقه) گرفتن ناخن یا بریدن مقداری از موی سر در حج که به این طریق شخص محرم از حالت احرام خارج میشود.۴. [قدیمی] کوتاه کردن.
-
قط زن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] (هنر) qat[t]zan ۱. در خوشنویسی، چاقوی کوچکی برای بریدن قلمنی.۲. در خوشنویسی، تکۀ باریکی از چوب یا استخوان که سر قلمنی را روی آن میگذارند و با قلمتراش میبرند.
-
غلصمة
لغتنامه دهخدا
غلصمة. [ غ َ ص َ م َ ] (ع مص ) بریدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بریدن غلصمه . (اقرب الموارد). || حلقوم گرفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گرفتن غلصمه ٔ کسی . (از اقرب الموارد). || (اِ) گوشت پاره ٔ میان سر و گردن و تندی سر گلو و گلو سرخ یا سر خشکنای...
-
نصع
لغتنامه دهخدا
نصع. [ ن ِ ص َ ](ع اِ) سفره ای چرمین . نطع ادیم . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). قطعه ای از پوست که بر روی آن می نشینند یا پوستی که در مجلس شراب می گسترانند. (ناظم الاطباء). نطع، و آن بساطی است از پوست که زیر پای کس...