کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مستلزم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مستلزم
/mostalzem/
معنی
چیزی که لازمۀ چیز دیگر است.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. بایسته، شایسته، لازمه
۲. متضمن، مسبب، موجب
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مستلزم
واژگان مترادف و متضاد
۱. بایسته، شایسته، لازمه ۲. متضمن، مسبب، موجب
-
مستلزم
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ زِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - آنچه بودنش لازم است . 2 - موجب ، مسبب .
-
مستلزم
لغتنامه دهخدا
مستلزم . [ م ُ ت َ زِ ] (ع ص ، اِ) نعت فاعلی از استلزام . لازم شمرنده چیزی را. (از اقرب الموارد). لزوم خواهنده و لازم گیرنده . (آنندراج ). رجوع به استلزام شود. || تقاضاکننده و طلب کننده و درخواست کننده . (ناظم الاطباء). خواهنده . خواهان : این نقشه مس...
-
مستلزم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mostalzem چیزی که لازمۀ چیز دیگر است.
-
واژههای مشابه
-
مستلزم بودن
دیکشنری فارسی به عربی
استوجب , تطلب , معني , ميراث , ورط
-
مستلزم بریدن سر یا قتل
دیکشنری فارسی به عربی
راسمال
-
جستوجو در متن
-
impone
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مستلزم
-
entailed
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مستلزم، مستلزم بودن، شامل بودن، متضمن بودن، حمل کردن بر، حبس یا وقف کردن، موجب شدن، در برداشتن
-
entails
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مستلزم، مستلزم بودن، شامل بودن، متضمن بودن، حمل کردن بر، حبس یا وقف کردن، موجب شدن، در برداشتن
-
استوجب
دیکشنری عربی به فارسی
ايجاب کردن , مستلزم بودن
-
compels
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مستلزم، وادار کردن، مجبور کردن
-
sacrificial
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فداکارانه، مستلزم فداکاری، وابسته به قربانی
-
interventional study, intervention study
مطالعۀ مداخلهای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سلامت] نوعی مطالعه که مستلزم تغییر عمدی در بعضی از متغیرهای مستقل است