کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مستقل بودن از پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
دارای زندگی مستقل
دیکشنری فارسی به عربی
مستقل ذاتيا
-
جستوجو در متن
-
استقلال عن
دیکشنری عربی به فارسی
مستقل بودن از , جدا بودن از , عدم وابستگى به , انفصال از
-
modularity 1
حوزهای بودن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] برخوردار بودن ذهن یا زبان از بخشهای مستقل و خودمختار
-
Markov chain
زنجیر مارکوف
واژههای مصوّب فرهنگستان
[آمار] فرایندی تصادفی که با معلوم بودن حالت کنونی آن، آیندۀ آن از گذشتهاش مستقل است
-
central limit theorem
قضیۀ حدی مرکزی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[آمار، ریاضی] قضیهای در نظریۀ احتمال مبنی بر بهنجار بودن توزیع حدی میانگین نمونهای تصادفی از متغیرهای مستقل و همتوزیع با وردایی/ واریانس متناهی از جامعهای دلخواه
-
استماتة
لغتنامه دهخدا
استماتة. [ اِ ت ِ ت َ ] (ع مص ) بهر راه و بهر طور جستن چیزی . || استقتال . (تاج المصادر بیهقی ). از مرگ باک نداشتن در حرب . (کنز اللغات ) : و استشعرته بنوامیة و من لم یکن علی طریقة معاویة فی اقتفاء الحق من اتباعهم فاعصوصبوا علیه و استماتوا دونه . (مق...
-
دودل
لغتنامه دهخدا
دودل . [ دُ دِ ] (ص مرکب ) دودله . بی ثبات . متردد. مردد. شکاک . مریب . مذبذب . مرتاب . شاک . مقابل یکدل . (یادداشت مؤلف ). کسی را گویند که در امری متردد باشد (برهان ). متفکر و سراسیمه ، برعکس یکدله . (آنندراج ). رجوع به دودله شود.- دودل بودن ؛ ترد...
-
ترافق
لغتنامه دهخدا
ترافق . [ ت َ ف ُ ] (ع مص ) همراهی کردن . (زوزنی ) (دهار) (آنندراج ). بهم یار بودن . (زوزنی ) (از اقرب الموارد) (از المنجد) (از آنندراج ). همدیگر همراه شدن در سفر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || به اصطلاح ، گفتن شعر است بر وجهی که هر مصرع او را با...
-
معیت
لغتنامه دهخدا
معیت . [ م َ عی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) همراهی . (غیاث ) (ناظم الاطباء). صحابت . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : از استاد ابوعلی شنیدم که گفت صابران فیروزی یافتند به عز هر دو سرای زیرا که از خدای معیت یافتندچنانکه گوید ان اﷲ مع الصابرین . (ترجمه ٔ رس...
-
آل بویه
لغتنامه دهخدا
آل بویه . [ ل ِ ی َ ] (اِخ ) خانواده ٔ ایرانی نژاد از اولاد بویه نام دیلمی که از 320 تا 448 هَ .ق .در ایران جنوبی و عراق فرمانروائی به استقلال داشته اند. آل بویه را نظر بدیلمی بودن ، دیالمه نیز خوانده اند. مؤسس سلطنت دیالمه علی عمادالدوله از امرای م...
-
واجب بالذات
لغتنامه دهخدا
واجب بالذات . [ ج ِ ب ِ بِذْ ذا ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) در مقابل واجب بالغیر است و آن چیزی است که عارض شدن وجوب به غیر او ممتنع باشد وگرنه توارد دو علت مستقل پیش می آید. (از کشاف اصطلاحات الفنون ص 1443). واجب بالذات یعنی موجودی که واجد جمیع مراتب ک...
-
امارات
لغتنامه دهخدا
امارات . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ اَمارة. علامتها و نشانها. (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (از مهذب الاسماء) : اگر شغل هارون کفایت شود و ان شأاﷲ که شود، سخت زود که امارات آن دیده میشود و اگر دیرترروزگار گیرد رای درست تر بنده آن است که خداوند به مرو رود. (تاریخ ...
-
محمود غزنوی
لغتنامه دهخدا
محمود غزنوی . [ م َ دِ غ َ ن َ ] (اِخ ) (سلطان ...) ابوالقاسم بن سبکتکین ملقب به سیف الدوله ، و نیز یه یمین الدوله و امین الملة و غازی . در سال 360 هَ . ق . متولد شد و وفاتش روز پنج شنبه 23 ربیع الاخر سال 421 هَ . ق . در شهر غزنین بود و به مرض سل (دق...
-
گاس
لغتنامه دهخدا
گاس . (اِ) در پهلوی صورت اصلی گاه و آن بمعنی سریر است و گویا مملکت سریر را نیز گاس میخوانده اندو به عربی السریر ترجمه کرده اند. سین بدل «ه » آمده است ، آماس ، آماه ، خروس ، خروه ، ماس ، ماه : از حد هند تا بحد چین و ترک از حد زنگ تا بحد روم و گاس . مح...
-
فعل
لغتنامه دهخدا
فعل . [ ف ِ ] (ع اِ) حرکت مردم . (منتهی الارب ). اسم حدث و آن کنایت از حرکت انسان است . (از اقرب الموارد). کردار یا کنایت از عملی است متعدی . ج ، فِعال . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ، فعال ، افعال . جج ، افاعیل . (فرهنگ فارسی معین ). علم ، مق...