کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مستغرق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
غریق
واژگان مترادف و متضاد
غرق، غرقه، غوطهور، فرورفته، مستغرق
-
self-forgetful
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خود فراموشکار، نفس خود را فراموش کرده، مستغرق در عالم خارج از خود
-
غرقه
واژگان مترادف و متضاد
۱. مستغرق ۲. غرق، غریق، فرورفته، مغروق
-
swamped
دیکشنری انگلیسی به فارسی
غرق شدن، مستغرق شدن، در باتلاق فرو بردن، دچار کردن
-
recollects
دیکشنری انگلیسی به فارسی
به یاد می آورد، بخاطر آوردن، مستغرق شدن در، دوباره جمع کردن، در بحر تفکر غوطهور شدن
-
overwhelm
دیکشنری انگلیسی به فارسی
غرق شدن، پایمال کردن، درهم شکستن، منکوب کردن، دست پاچه کردن، سراسر پوشاندن، مستغرق دراندیشه شدن
-
swamps
دیکشنری انگلیسی به فارسی
باتلاق، مرداب، سیاه اب، مستغرق شدن، در باتلاق فرو بردن، دچار کردن
-
recollecting
دیکشنری انگلیسی به فارسی
یادآوری، بخاطر آوردن، مستغرق شدن در، دوباره جمع کردن، در بحر تفکر غوطهور شدن
-
overwhelms
دیکشنری انگلیسی به فارسی
غرق شدن، پایمال کردن، درهم شکستن، منکوب کردن، دست پاچه کردن، سراسر پوشاندن، مستغرق دراندیشه شدن
-
recollected
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خاطره، بخاطر آوردن، مستغرق شدن در، دوباره جمع کردن، در بحر تفکر غوطهور شدن
-
overwhelmed
دیکشنری انگلیسی به فارسی
غرق شدن، پایمال کردن، درهم شکستن، منکوب کردن، دست پاچه کردن، سراسر پوشاندن، مستغرق دراندیشه شدن
-
swamp
دیکشنری انگلیسی به فارسی
باتلاق، مرداب، سیاه اب، مستغرق شدن، در باتلاق فرو بردن، دچار کردن
-
غرق
واژگان مترادف و متضاد
۱. خفه، غرقه، غریق، غوطه، فرورفته، مستغرق ۲. گرفتار ۳. شیفته، مجذوب
-
تذکر
دیکشنری عربی به فارسی
دوباره جمع کردن , بخاطر اوردن , در بحر تفکر غوطه ور شدن , مستغرق شدن در , بخاطراوردن , ياد اوردن , بخاطر داشتن
-
امتص
دیکشنری عربی به فارسی
درکشيدن , دراشاميدن , جذب کردن , فروبردن , فراگرفتن , جذب شدن (غدد) , کاملا فروبردن , تحليل بردن , مستغرق بودن , مجذوب شدن در