کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مستعمل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مستعمل
/mosta'mal/
معنی
۱. کهنه؛ کارکرده.
۲. معمول؛ متداول.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. دستدوم، فرسوده، کارکرده، کهنه، نیمدار ≠ نو
۲. معمول، رایج، متداول ≠ منسوخ
برابر فارسی
کارکرده
دیکشنری
used, well-worn, worn
-
جستوجوی دقیق
-
مستعمل
واژگان مترادف و متضاد
۱. دستدوم، فرسوده، کارکرده، کهنه، نیمدار ≠ نو ۲. معمول، رایج، متداول ≠ منسوخ
-
مستعمل
فرهنگ واژههای سره
کارکرده
-
مستعمل
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ مِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - به کار برنده ، استعمال کننده . 2 - به کار برندة لغت .
-
مستعمل
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ مَ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - به کار برده شده ، کهنه . 2 - متداول ، معمول . 3 - کلمه ای که به تنهایی دارای معنی باشد و استعمال شود.
-
مستعمل
لغتنامه دهخدا
مستعمل . [ م ُ ت َ م َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از استعمال . به کارداشته . (منتهی الارب ). به کاررفته . (اقرب الموارد). کار داشته . به کاربرده شده : تو در این مستعملی نی عاملی ز آنکه محمول منی نی حاملی . مولوی (مثنوی ).و رجوع به استعمال شود. || سخن مستعمل...
-
مستعمل
لغتنامه دهخدا
مستعمل . [ م ُ ت َ م ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استعمال . به کاردارنده . استعمال کننده . عمل کننده . (اقرب الموارد). رجوع به استعمال شود.
-
مستعمل
دیکشنری عربی به فارسی
کاربر , استفاده کننده
-
مستعمل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mosta'mal ۱. کهنه؛ کارکرده.۲. معمول؛ متداول.
-
جستوجو در متن
-
کاربر
دیکشنری فارسی به عربی
مستعمل
-
استفاده کننده
دیکشنری فارسی به عربی
مستعمل
-
نیمدار
لهجه و گویش بختیاری
nimdâr کهنه، مستعمل.
-
دستدوم
واژگان مترادف و متضاد
کهنه، مستعمل ≠ نو
-
نیمدار
واژگان مترادف و متضاد
کارکرده، مستعمل ≠ نو
-
نیمدار
فرهنگ فارسی معین
(ص مر.) (عا.) چیز مستعمل اما قابل استفاده .