کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مستعمره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مستعمره
/mosta'mere/
معنی
سرزمین یا کشوری که دولت بیگانهای آن را تصرف کرده باشد.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
سرزمینتحتاستعمار، استعمارزده، کلنی
دیکشنری
colony, dominion, possession
-
جستوجوی دقیق
-
مستعمره
واژگان مترادف و متضاد
سرزمینتحتاستعمار، استعمارزده، کلنی
-
colony 2
مستعمره
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] سرزمین تحت سلطۀ حکومتی دیگر
-
مستعمره
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ مِ رِ) [ ع . مستعمرة ] (اِمف .) سرزمین یا کشوری که حکومتش زیر نظر یک کشور قوی تر بیگانه باشد. ج . مستعمرات .
-
مستعمره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: مستعمَرَة] mosta'mere سرزمین یا کشوری که دولت بیگانهای آن را تصرف کرده باشد.
-
مستعمره
دیکشنری فارسی به عربی
سکن , مستعمرة
-
واژههای مشابه
-
مستعمرة
لغتنامه دهخدا
مستعمرة. [ م ُ ت َ م َ رَ ] (ع ص ، اِ) مستعمره . تأنیث مستعمر. استعمارشده . تحت استعمار. رجوع به استعمار شود.
-
مستعمرة
دیکشنری عربی به فارسی
مستعمره , مستملکات , مهاجر نشين , جرگه
-
colonization
مستعمرهسازی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] عمل تصرف و تحت استعمار قرار دادن سرزمینی دیگر
-
تشکیل مستعمره دادن
دیکشنری فارسی به عربی
استعمر
-
جستوجو در متن
-
colonized
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مستعمره، تشکیل مستعمره دادن، ساکن شدن در، مهاجرت کردن
-
colonised
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مستعمره، تشکیل مستعمره دادن، ساکن شدن در، مهاجرت کردن
-
colonizes
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مستعمره می شود، تشکیل مستعمره دادن، ساکن شدن در، مهاجرت کردن
-
consecrater
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مستعمره